300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + جمله سازی | Common Adverbs
در این مقاله فهرست کاملی از قیدهای پرکاربرد زبان انگلیسی خدمت شما ارائه میشوند تا بتوانید با تسلط بر آنها، جملاتی کاملتر و زیباتر شکل دهید. قیدهای انگلیسی برای نشان دادن کیفیت، کمیت، زمان و مکان افعال یا سایر بخشهای گفتار در آموزش زبان انگلیسی مورد استفاده قرار میگیرند. قیدها قادر هستند به سوالات مربوط به سایر بخش های گفتار پاسخ دهند. به طور مثال میتوانند به سوالاتی نظیر “چگونه؟” ، “چطور؟” ، “کجا؟” ، “تا چه حد؟” یا “به چه صورت؟” پاسخ دهند.
قیدها معمولا به ly ختم میشوند و با دیدن آن ( مانند quickly, rightly, kindly ) میتوانید تشخیص دهید که نقش آن کلمه قید است. البته در نظر داشته باشید که همه قیدها با این ترکیب ساخته نمیشوند و برای آشنایی با آنها، باید لیست قیدهای پرکاربرد زبان انگلیسی را مطالعه فرمایید.
لیست قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی سری دوم لیست قیدهای مهم در زبان انگلیسی سری سوم قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی سری چهارم قید های پرکاربرد در انگلیسی سری پنجم قیدهای مهم در زبان انگلیسی سری ششم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی سری هفتم قیدهای پر کاربرد در زبان انگلیسی سری هشتم قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی سری دهم لیست قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی سری هشتم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی ویدئو قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی
لیست قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی
- always همیشه
He always tries, but he doesn’t always succeed
او همیشه تلاش میکند، اما همیشه موفق نمیشود
- usually همیشه
I usually biked alone around San Francisco
من معمولا به تنهایی در اطراف سانفرانسیسکو دوچرخه سواری میکردم
- normally/generally به طور معمول
It generally takes about a month for the shipment to arrive
به طور کلی حدود یک ماه طول میکشد تا محموله برسد
- often/frequently اغلب / مکرر
They go out to dinner often
آنها اغلب برای شام بیرون می روند
- sometimes گاهی
We all make mistakes sometimes
همه ما گاهی اوقات اشتباه می کنیم
- occasionally گهگاه
Occasionally, things don’t go as planned
گاهی اوقات همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود
- seldom/hardly ever به ندرت
We seldom go to the movies
ما به ندرت به سینما می رویم
- rarely به ندرت
She rarely talks about her past
او به ندرت در مورد گذشته خود صحبت میکند
- never هرگز
I will never shop at that store again
من دیگر هرگز از آن فروشگاه خرید نخواهم کرد
- daily روزانه
She reads the daily paper each morning
او هر روز صبح روزنامه روزانه را می خواند
- weekly هفتگی
I make weekly trips to berlin
من هر هفته به برلین سفر می کنم
- monthly ماهانه
She writes a monthly column for the magazine
او یک ستون ماهانه برای مجله می نویسد
- yearly ماهانه
She renews her lease on a yearly basis
او اجاره نامه خود را به صورت سالیانه تمدید میکند
- every day هر روز
Don’t let the problems of everyday life get you down
اجازه ندهید مشکلات زندگی روزمره شما را ناامید کند
- every two hours هر دو ساعت
Trains leave the station every two hours
قطارها هر دو ساعت ایستگاه را ترک میکنند
- above بالا
Temperatures range from 5 below to 5 above
محدوده دما از 5 پایین تا 5 درجه بالاست
- behind پشت
The sun went behind a cloud
خورشید پشت ابر رفت
- below زیر
The pencil rolled off the desk and fell to the floor below
مداد از روی میز غلتید و روی زمین پایین افتاد
- down پایین
Lay down your book for a minute
کتابت را یک دقیقه زمین بگذار
سری دوم لیست قیدهای مهم در زبان انگلیسی
- up بالا
He held up his hand
دستش را بالا گرفت
- far دور
He still lives not far from where he was born
او هنوز در فاصله ای نه چندان دور از محل تولدش زندگی می کند
- in در، داخل
I lost my keys and now I can’t get in
کلیدهایم را گم کردم و حالا نمی توانم وارد شوم
- outside بیرون از، خارج از
The children love playing outside
بچه ها عاشق بازی در بیرون هستند
- under زیر
A score of 60 is needed to pass; anything under is failing
نمره 60 برای قبولی لازم است. هر چیزی زیر این نمره قبول نمی شود
- away دور
You should keep away from the dog. It could be dangerous
شما باید از سگ دوری کنید. می تواند خطرناک باشد
- Abnormally غیر عادی
The results of the blood test were abnormal
نتایج آزمایش خون غیر طبیعی بود
- Abruptly ناگهان
He left abruptly
او ناگهان رفت
- Absently با بی اعتنایی
He replied absently to her question
او با بیتوجهی به سوال او جواب داد
- Accidentally به طور تصادفی
I accidentally deleted the file
من اشتباها فایل رو پاک کردم
- Actually در حقیقت
actually, I’d rather spend the evening at home
در واقع، من ترجیح می دهم عصر را در خانه بگذرانم
- Adventurously ماجراجویانه
They have an adventurous lifestyle
آنها سبک زندگی پرماجرایی دارند
- Adversely مضر یا نامطلوب
Reductions in staffing are affecting the company adversely
کاهش تعداد کارکنان بر شرکت تأثیر منفی میگذارد
- Afterwards پس از آن
He found out about it long afterward
او مدتها بعد متوجه این موضوع شد
- Almost تقریبا
Goats will eat almost anything
بزها تقریبا هر چیزی را میخورند
- Always همیشه
He always tries, but he doesn’t always succeed
او همیشه تلاش می کند، اما همیشه موفق نمی شود
- Amazingly به طرز شگفت انگیزی
Amazingly, she wasn’t hurt by the fall
به طرز شگفت انگیزی، او از سقوط آسیبی ندید
- Angrily با عصبانیت
workers reacted angrily to the announcement
کارگران با عصبانیت به این اطلاعیه واکنش نشان دادند
- Anxiously با نگرانی
They spent an anxious night
شبی پر از اضطراب را سپری کردند
- Arrogantly متکبرانه
She’s first in her class, but she’s not arrogant about it
او در کلاس خود نفر اول است، اما در این مورد مغرور نیست
- Badly به شکل بدی/ به شدت
I’m badly in need of a vacation
من به شدت به تعطیلات نیاز دارم
سری سوم قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی
- Bashfully با شرمندگی
He was bashful as a child
او در کودکی خجالتی بود
- Beautifully به زیبایی
she does sing beautifully
او به زیبایی میخواند
- Bitterly به تلخی
The pill left a bitter taste in my mouth
قرص مزه تلخی در دهانم بر جای گذاشت
- Bleakly تاریک
There is a bleak outlook for the team for the rest of the season
دورنمای تاریکی برای تیم در ادامه فصل وجود دارد
- Blindly کورکورانه
I continued to stare blindly into my coffee
همچنان کورکورانه به قهوه ام خیره شدم
- Blissfully خوش/با سعادت
Their time together was blissful
دوران با هم بودنشان شاد بود
- Boldly جسورانه
you will have our support as long as you fight boldly against corruption
تا زمانی که شجاعانه با فساد مبارزه کنید، از حمایت ما برخوردار خواهید بود
- Bravely دلیرانه
he has been hailed a hero after he bravely tackled a thief at a hotel
او پس از اینکه شجاعانه با یک دزد در یک هتل مقابله کرد، به عنوان یک قهرمان شناخته شد
- Briefly به طور کوتاه و خلاصه
he worked briefly as a lawyer
مدت کوتاهی به عنوان وکیل کار کرد
- Brightly روشن
Diamond shine brightly in his ears
الماس در گوش هایش می درخشد
- Briskly به سرعت
she walked briskly into the building
او سریع وارد ساختمان شد
- Broadly به طور کلی
The climate is broadly similar in the two regions
آب و هوا در این دو منطقه تقریباً مشابه است
- Busily پر مشغله
He was busily engaged in other activities
او به فعالیت های دیگری مشغول بود
- Calmly با آرامش
he spoke slowly and calmly
آهسته و آرام صحبت می کرد
- Carefully با دقت
They must be carefully stored
آنها باید به دقت نگهداری شوند
- Carelessly بدون توجه
He is a careless worker
او یک کارگر بی خیال است
- Cautiously با احتیاط، محتاطانه
We must proceed cautiously
ما باید با احتیاط پیش برویم
- Certainly قطعا
It will certainly rain tomorrow
فردا حتما بارون میاد
- Cheerfully با خوشحالی
He was whistling cheerfully
با خوشحالی سوت می زد
- Clearly به وضوح
You should try to speak more clearly
باید سعی کنید واضح تر صحبت کنید
- Cleverly هوشمندانه
She would cleverly pick up on what I said
او با هوشمندی آنچه را که من میگفتم متوجه میشد
- Closely به طور نزدیکی
The book has 100 pages of closely printed text
این کتاب دارای 100 صفحه متن بوده که متون آن نزدیک به هم چاپ شده است
- Commonly معمولا
Sodium chloride is more commonly known as salt
کلرید سدیم بیشتر به نمک معروف است
- Continually به طور پیوسته
They argue continually about money
آنها به طور مداوم در مورد پول بحث می کنند
- Coolly با خونسردی
Stella greeted her mother coolly
استلا با خونسردی به مادرش سلام کرد
- Correctly به درستی
If I recall correctly, he lives in Berlin
اگر درست به خاطر بیاورم او در برلین زندگی می کند
- Courageously شجاعانه
The soldiers were well trained and fought courageously
سربازان به خوبی آموزش دیده بودند و شجاعانه جنگیدند
- Cruelly بی رحمانه
The job was cruelly difficult
کار به طرز بی رحمانه ای سخت بود
Curiously به طرز عجیبی
The pain had receded and he felt curiously calm
درد فروکش کرده بود و او به طرز عجیبی احساس آرامش می کرد
- Daily روزانه
Take the tablets twice daily
قرص ها را دو بار در روز مصرف کنید
- Daringly با جسارت
Daringly he took the first step
با جسارت اولین قدم را برداشت
300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی
- Dearly خیلی زیاد
James loved her dearly
جیمز او را بسیار دوست داشت
- Deeply عمیقا
All of us were deeply absorbed in happy reminiscences
همه ما عمیقاً غرق خاطرات شاد بودیم
- Deliberately به عمد
He was deliberately trying to upset her
او عمداً سعی می کرد او را ناراحت کند
- Delightfully لذت بخش
He had a delightfully sense of humour
او حس شوخ طبعی لذت بخشی داشت
- Desperately ناامیدانه
We are trying desperately to keep to our schedule
ما ناامیدانه در تلاش هستیم تا به برنامه خود ادامه دهیم
- Determinedly قاطعانه
She shook her head, determinedly
با قاطعیت سرش را تکان داد
- Diligently با پشتکار
They worked diligently all morning
آنها تمام صبح با پشتکار کار کردند
- Doubtfully با شک
His eyes rested on her doubtfully
چشمانش با تردید به او خیره شد
- Dreamily رویایی
She looked dreamily at the sky
او رویایی به آسمان نگاه کرد
- Eagerly مشتاقانه
We crowded round eagerly, but then felt disappointed
ما مشتاقانه دور هم جمع شدیم، اما بعد احساس ناامیدی کردیم
سری چهارم قید های پرکاربرد در انگلیسی
- Easily به آسانی
Fortune is easily found, but hard to be kept
ثروت به راحتی پیدا می شود، اما نگه داشتن آن سخت است
- Elegantly با ظرافت
Susan always dresses very elegantly
سوزان همیشه با ظرافت لباس می پوشد
- Energetically با انرژی
He energetically denied the charge
او با انرژی این اتهام را رد کرد
- Enormously به شدت
The result pleased us enormously
نتیجه ما را بسیار خوشحال کرد
- Equally به همان اندازه
Diet and exercise are equally important
رژیم غذایی و ورزش به یک اندازه مهم هستند
- Especially بخصوص
I love Italy, especially in summer
من عاشق ایتالیا هستم مخصوصا در تابستان
- Even حتی
She had woken even earlier than usual
او حتی زودتر از حد معمول از خواب بیدار شده بود
- Eventually در نهایت
The couple eventually wed after an eighteen year engagement
این زوج در نهایت پس از هجده سال نامزدی ازدواج کردند
- Exactly دقیقا
It’s exactly half past five
ساعت دقیقا پنج و نیم است
- Excitedly با هیجان
The dog wagged its tail excitedly
سگ با هیجان دمش را تکان داد
- Extremely به شدت
This is an extremely difficult thing to do
این یک کار به شدت سخت است
- Fairly منصفانه
He doesn’t treat me fairly
با من منصفانه رفتار نمی کند
- Far دور
He that travels far knows much
کسی که به دور دستها سفر می کند چیزهای زیادی می داند
- Fast سریع
Pleasant hours fly fast
ساعت های دلپذیر به سرعت پرواز می کنند
- Fatally مرگبار
Two officers were fatally injured in the explosion
در این انفجار دو مامور به شدت زخمی شدند
- Ferociously وحشیانه
She talked ferociously and made me angry
با من خشن صحبت کرد و عصبانی کرد
- Fervently پرشور
He fervently believes he’s doing the right thing
او به شدت معتقد است که کار درست را انجام می دهد
- Fiercely به شدت
The wind was blowing fiercely
باد شدیدی می وزید
- Fondly با محبت
She is looking fondly at the plants he had nurtured
او با محبت به گیاهانی که او پرورش داده بود نگاه می کند
سری پنجم قیدهای مهم در زبان انگلیسی
- Foolishly احمقانه
They were condemned for acting foolishly
آنها به دلیل رفتار احمقانه محکوم شدند
- Fortunately خوشبختانه
Fortunately the train was on time
خوشبختانه قطار سر وقت بود
- Frankly صادقانه
They frankly admitted their responsibility
آنها صادقانه مسئولیت خود را پذیرفتند
- Frantically دیوانه وار
We have been frantically trying to save her life
ما دیوانهوار سعی کردیم جونش رو نجات بدیم
- Freely آزادانه
They freely admit they still have a lot to learn
آنها آزادانه اعتراف میکنند که هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری دارند
- Frightfully به طرز وحشتناکی/ به شدت
I’m frightfully sorry about the delay
من به شدت از این تاخیر متاسفم
- Fully به طور کامل
He will explain it fully once and for all.
همه چیز را به طور کامل یکبار و برای همیشه توضیح خواهد داد
- Furiously با عصبانیت
The dog wagged its tail furiously
سگ با خشم دمش را تکان داد
- Generally بطور کلی
It is generally hot in summer
عموما در تابستان هوا گرم است
- Generously سخاوتمندانه
They generously accorded me permission to use their library
آنها سخاوتمندانه به من اجازه استفاده از کتابخانه خود را دادند
- Gently به آرامی
The boats were floating gently down the river
قایق ها به آرامی در رودخانه شناور بودند
- Gladly با کمال میل، با خوشحالی
He gladly accepted their invitation
او با خوشحالی دعوت آنها را پذیرفت
- Gracefully برازنده
The boat glides gracefully through the water
قایق به زیبایی از میان آب سر می خورد
- Gratefully با سپاس
She smiled at me gratefully
او با تشکر به من لبخند زد
- Greatly تا حد زیادی
I admire him greatly
من او را به شدت تحسین میکنم
- Greedily حریصانه
He ate the bread greedily
با حرص نان را خورد
- Happily با خوشحالی
The children played happily in the sand
بچه ها با خوشحالی در شن بازی کردند
- Hard سخت
A faithful friend is hard to find
یافتن دوست وفادار سخت است
- Harshly به شدت
He was harshly attacked by critics
او مورد حمله شدید منتقدان قرار گرفت
- Hastily با عجله
Perhaps you shouldn’t brush the idea aside too hastily
شاید نباید این ایده را خیلی عجولانه کنار بگذارید
- Heartily از صمیم قلب
I heartily wished that I had stayed at home
از صمیم قلب آرزو می کردم که ای کاش در خانه می ماندم
سری ششم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی
- Heavily به شدت
He was panting heavily as he ran
هنگام دویدن به شدت نفس نفس می زد
- Helpfully مفید/کمک کننده
Shall I tell them you’re ill? Alice suggested helpfully
به آنها بگویم که شما مریض هستید؟ آلیس پیشنهاد مفیدی داد
- Helplessly درمانده
Helplessly we watched our house burning
درمانده نظاره گر سوختن خانه مان بودیم
- Here اینجا
You’re in here because of me
تو به خاطر من اینجایی
- Highly بسیار
This book is highly recommended by teachers
این کتاب به شدت توسط معلمان توصیه می شود
- Honestly صادقانه
I honestly don’t know how old my parents are
راستش نمی دانم پدر و مادرم چند سال دارند
- Hopelessly ناامیدانه
She shook her head hopelessly
ناامیدانه سرش را تکان داد
- Hungrily با گرسنگی
She hungrily ate a slice of bread
او با گرسنگی یک تکه نان خورد
- Hurriedly با عجله
I wrote my mother a letter hurriedly
با عجله به مادرم نامه نوشتم
- Immediately بلافاصله/ مستقیما
Pour the sauce over the pasta and serve immediately
سس را روی پاستا بریزید و بلافاصله سرو کنید
- Inadequately ناکافی
The projects were inadequately funded
بودجه پروژه ها ناکافی بود
- Innocently معصومانه
She smiled at him innocently
او معصومانه به او لبخند زد
- Inquisitively کنجکاوی
He looked inquisitively into the drawer
با کنجکاوی به کشو نگاه کرد
- Instantly فورا
He recognized her voice instantly
فورا صدای او را تشخیص داد
- Intensely به شدت
I was intensely curious to know more about him
من به شدت کنجکاو بودم که درباره او بیشتر بدانم
- Interestingly به طور جالبی
Interestingly, none of their three children ever married
جالب اینجاست که هیچ یک از سه فرزندشان هرگز ازدواج نکرده اند
- Inwardly در باطن
I raged inwardly against his injustice
در باطن از بی عدالتی او عصبانی شدم
- Jealously با حسادت
She eyed Natalia jealously
او با حسادت به ناتالیا نگاه کرد
- Jovially با شادی
No problem, he said jovially
با شادی گفت مشکلی نیست
- Joyfully با خوشحالی
Finally, the bell rings and kids burst joyfully out the door
بالاخره زنگ به صدا درآمد و بچه ها با خوشحالی از در بیرون زدند
- Joyously با خوشحالی
Money is now coming into my life easily and joyously
حالا پول به راحتی و با شادی وارد زندگی من می شود
- Jubilantly شادمانه
Jubilantly, they filed into the classroom
با خوشحالی پشت سر هم وارد کلاس شدند
- Justly عادلانه
They were justly punished
عادلانه مجازات شدند
- Keenly کاملا،به شدت
She remained keenly interested in international affairs
او به شدت به امور بین المللی علاقه مند بود
- Kiddingly به شوخی
- Kindly محبت آمیز
You should treat others kindly
باید با دیگران مهربانانه رفتار کنید
- Knowingly آگاهانه
She would never knowingly hurt anyone
او هرگز آگاهانه به کسی صدمه نمی زند
- Knowledgeably آگاهانه
- Lazily تنبلی
He yawned lazily
با تنبلی خمیازه کشید
- Less کمتر
Speak less and listen more
کمتر صحبت کنید و بیشتر گوش کنید
- Lightly به آرامی
She ran lightly up the stairs
او به آرامی از پله ها دوید
- Loftily بلندبالا
- Longingly با حسرت
She thought longingly of returning to Paris
او با حسرت به بازگشت به پاریس فکر کرد
- Loosely آزادانه
She knotted the scarf loosely around her neck
روسری را به صورت آزاد دور گردنش گره زد
- apparently ظاهرا
Apparently it’s going to rain today
ظاهراً امروز باران خواهد بارید
- clearly به وضوح
Clearly she had no wish for conversation
واضح است که او تمایلی برای گفتگو نداشت
- presumably احتمالا
It’s raining, which presumably means that your football match will be cancelled
باران می بارد، که احتمالاً به این معنی است که مسابقه فوتبال شما لغو خواهد شد
- probably شاید
I’ll probably be a little late
احتمالاً کمی دیر می کنم
- Loudly با صدای بلند
Don’t say that kind of thing so loudly
چنین چیزی را با صدای بلند نگویید
- Lovingly عاشقانه
He gazed lovingly at his children
با محبت به فرزندانش خیره شد
سری هفتم قیدهای پر کاربرد در زبان انگلیسی
- Loyally وفادارانه
We will loyally uphold the principles of the United Nations
ما وفادارانه از اصول سازمان ملل متحد حمایت خواهیم کرد
- Madly دیوانه وار
The dog ran out with its tail wagging madly
سگ با دمی که دیوانه وار تکان می داد بیرون دوید
- Majestically با شکوه
- Meaningfully با معنی
Living meaningfully is actually a combination of several things
معنادار زندگی کردن در واقع ترکیبی از چندین چیز است
- Mechanically به صورت مکانیکی
This is a mechanically propelled vehicle
این وسیله نقلیه مکانیکی است
- Merrily با خوشحالی
Her eyes sparkled merrily
چشمانش با شادی برق می زدند
- Miserably بدبختانه
I failed miserably in my duty to protect her
من در وظیفه خود برای محافظت از او به طرز بدی شکست خوردم
- Mockingly با تمسخر
Peter laughed mockingly as he looked him over
پیتر در حالی که به او نگاه می کرد با تمسخر خندید
- More بیشتر
Words cut (or hurt) more than swords
کلمات بیشتر از شمشیرها آسیب می رسانند
- Mysteriously مرموز
She was silent, smiling mysteriously.
او ساکت بود و به طرز مرموزی لبخند می زد
- Naturally به طور طبیعی
Salt occurs naturally in sea water
نمک به طور طبیعی در آب دریا وجود دارد
- Nearly تقریبا
It took nearly two hours to get here
نزدیک به دو ساعت طول کشید تا به اینجا رسیدیم
- Nervously عصبی
She glanced nervously at her watch
نگاهی عصبی به ساعتش انداخت
- Never هرگز
Cheaters never win and winners never cheat
متقلب ها هرگز برنده نمی شوند و برندگان هرگز تقلب نمی کنند
- Nicely به خوبی
The sun warmed up the earth nicely
خورشید زمین را به خوبی گرم کرد
- Noisily پر سر و صدا
The old clock ticked noisily
ساعت قدیمی با صدای بلند تیک تاک می کرد
- Obediently پر سر و صدا
- Oddly عجیب
I felt oddly disturbed by the incident
به طرز عجیبی از این حادثه ناراحت شدم
- Offensively به صورت توهین آمیز
Rick’s remarks were offensively racist
اظهارات ریک به طرز توهین آمیزی نژادپرستانه بود
- Officially به طور رسمی
The new church was officially opened on July 5th
کلیسای جدید به طور رسمی در 5 جولای افتتاح شد
- Only فقط
Failure is the only high-road to success
شکست تنها راه موفقیت است
- Openly علنا
Extremists were openly advocating violence
افراط گرایان آشکارا از خشونت حمایت می کردند
- Optimistically خوش بینانه
Otherwise we should accept it and change our mood optimistically
در غیر این صورت باید آن را بپذیریم و خوش بینانه حال و هوای خود را تغییر دهیم
- Painfully دردناک
It was a painfully slow journey
این سفر و ماجراجویی به طرز دردناکی آهسته بود
- Patiently صبورانه
She waited patiently for Tom to finish work
او صبورانه منتظر بود تا تام کار را تمام کند
300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی
- Perfectly کاملا
You know perfectly well what I mean
شما کاملاً می دانید منظور من چیست
- Physically از نظر فیزیکی
She is physically attractive
او از نظر فیزیکی جذاب است
- Playfully با بازیگوشی
Two fox cubs romped playfully on the beach
دو توله روباه با بازیگوشی روی ساحل می چرخیدند
- Politely مودبانه
He asked me politely for the book
او مودبانه از من کتاب خواست
- Poorly ضعیف / ناچیز
Jan’s doing poorly in school
جان در مدرسه ضعیف عمل می کند
سری هشتم قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی
- Potentially به طور بالقوه
Lead is potentially damaging to children’s health
سرب به طور بالقوه برای سلامت کودکان مضر است
- Powerfully با قدرت
She kicked the ball so powerfully that it flew over the hedge
او توپ را چنان با قدرت زد که روی پرچین پرواز کرد
- Promptly بی درنگ
He paid the money back promptly
او پول را بی درنگ پرداخت کرد
- Properly به درستی
Part of my steak isn’t cooked properly
بخشی از استیک من به درستی پخته نشده است
- Proudly با افتخار
The children proudly showed me their presents
بچه ها با افتخار هدایای خود را به من نشان دادند
- Punctually به موقع
Please make every endeavour to arrive punctually
لطفا تمام تلاش خود را بکنید تا به موقع برسید
- Quaintly به طرز عجیبی
The room was quaintly furnished
اتاق به طرز عجیبی مبله بود
- Queerly به طرز عجیبی
- Questionably سوال برانگیز
These were estates his father questionably acquired
این ها املاکی بودند که پدرش به طرز مشکوکی به دست آورده بود
- Quicker سریعتر
Taxis are quicker than buses
تاکسی ها سریعتر از اتوبوس ها هستند
- Quickly به سرعت
I ate too quickly
من خیلی سریع غذا خوردم
- Quietly به آرامی
‘You don’t need me,’ she said quietly
او به آرامی گفت: شما به من نیاز ندارید
- Quirkily به طرز عجیبی
- Quizzically متعجب
Mother looked at me quizzically
مادر با تعجب به من نگاه کرد
- Rapidly به سرعت
The probability is that prices will rise rapidly
احتمال افزایش سریع قیمت ها وجود دارد
- Rarely به ندرت
She is old and rarely goes out
او پیر است و به ندرت بیرون می رود
- Ravenously به شدت
I was ravenously hungry
من به شدت گرسنه بودم
- Readily به راحتی
The difference between the two is readily discernible
تفاوت بین این دو به راحتی قابل تشخیص است
- Really واقعا
You look really stunning in that dress
شما در آن لباس واقعا خیره کننده به نظر می رسید
- Reassuringly با اطمینان
We’ll take good care of you,’ he said reassuringly
او با اطمینان گفت: ما به خوبی از شما مراقبت خواهیم کرد
- Recklessly بی احتیاطی
They drive dangerously and recklessly
خطرناک و با بی احتیاطی رانندگی میکنند
- Regularly به طور منظم
Using a mouthwash regularly freshens the breath
استفاده منظم از دهانشویه نفس را تازه می کند
- Reluctantly با بی میلی
He boarded the ship reluctantly
او با اکراه سوار کشتی شد
- Repeatedly مکرر
We are what we repeatedly do
ما همان کاری هستیم که بارها و بارها انجام می دهیم
- Restfully با آرامش
- Rightfully به درستی
- Roughly تقریبا
The two situations are roughly analogous
این دو وضعیت تقریباً مشابه هستند
- Rudely بی ادبانه
He answered me very rudely
او خیلی بی ادبانه به من پاسخ داد
- Sadly با ناراحتی
She shook her head sadly
با ناراحتی سرش را تکان داد
- Safely بدون خطر
The pilot landed the airliner safely
خلبان هواپیما را به سلامت فرود آورد
سری دهم لیست قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی
- Scarcely به ندرت
We scarcely have time for breakfast
به ندرت برای صبحانه وقت داریم
- Searchingly جستجوگرانه
She sat down, glanced searchingly at Miss Baker and then at me
او نشست، نگاهی جستجوگرانه به خانم بیکر و سپس به من انداخت
- Seemingly به ظاهر
It was a seemingly impossible task
این یک کار به ظاهر غیرممکن بود
- Seldom به ندرت
Things are seldom what they seem
چیزها به ندرت آن چیزی هستند که به نظر می رسند
- Selfishly خودخواهانه
He had behaved thoughtlessly and selfishly
بی فکر و خودخواهانه رفتار کرده بود
- Seriously به طور جدی
Let’s talk seriously about your future
بیایید به طور جدی در مورد آینده شما صحبت کنیم
- Shakily لرزان
The old man stood up and walked shakily across the room
پیرمرد ایستاد و لرزان در اتاق قدم زد
- Sharply به شدت
The price of oil has risen sharply
قیمت نفت به شدت افزایش یافته است
- Shyly خجالتی
She smiled shyly at him
او با خجالت به او لبخند زد
- Silently بی صدا
The cat crept silently towards the bird
گربه بی صدا به سمت پرنده خزید
- Sleepily خواب آلود
She answered the telephone rather sleepily
او نسبتاً خواب آلود به تلفن پاسخ داد
- Slowly به آرامی
She spoke slowly
او به آرامی صحبت کرد
- Smoothly به آرامی
The boat ran on smoothly
قایق به آرامی حرکت کرد
- Softly به نرمی
You should learn to closed the door softly
باید یاد بگیرید که در را به نرمی ببندید
- Solemnly بطور رسمی
I solemnly vowed that someday I would return to live in Europe
من رسما عهد کردم که روزی برای زندگی در اروپا برگردم
- Sometimes گاهی
Silence is sometimes the severest criticism
سکوت گاهی شدیدترین انتقاد است
- Soon به زودی
Hot love is soon cold
عشق داغ زود سرد می شود
- Speedily به سرعت
The matter was speedily resolved
موضوع به سرعت حل شد
- Stealthily مخفیانه
Stealthily we approached the enemy’s camp
یواشکی به اردوگاه دشمن نزدیک شدیم
- Sternly به شدت با جدیت/
Uncle Albert pointed sternly to the chair opposite him
دایی آلبرت با جدیت به صندلی روبرویش اشاره کرد
- Strictly به شدت
- Stubbornly با یکدندگی؛ لجوجانه
She stubbornly refused to pay
او سرسختانه از پرداخت امتناع کرد
- Stupidly احمقانه
I once stupidly asked him why he smiled so often
یک بار احمقانه از او پرسیدم که چرا اینقدر لبخند می زند
- Suddenly ناگهان
I suddenly felt chilled and had to go indoors
ناگهان احساس سرما کردم و مجبور شدم به داخل خانه بروم
- Supposedly ظاهرا
The novel is supposedly based on a true story
این رمان ظاهرا بر اساس یک داستان واقعی است
- Surprisingly در کمال تعجب
The weather was surprisingly warm and sunny
هوا در کمال تعجب گرم و آفتابی بود
- Suspiciously به طرز مشکوکی
He looked at her suspiciously
به طرز مشکوکی به او نگاه کرد
- Swiftly به سرعت
The trial was swiftly brought to an end
محاکمه به سرعت به پایان رسید
- Sympathetically دلسوزانه
She listened sympathetically, nodding her head
او با دلسوزی گوش داد و سرش را تکان داد
- Tensely با تنش
Workers of this car factory usually work tensely
کارگران این کارخانه ماشین سازی معمولاً با تنش کار می کنند
- Terribly به شدت
I felt terribly sad about it
از این بابت به شدت ناراحت شدم
سری هشتم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی
- Thankfully خوشبختانه
Thankfully, the house was empty when I got home
خوشبختانه وقتی به خانه رسیدم خانه خالی بود
- Thoroughly کاملا
Wash the fruit thoroughly before eating
میوه را قبل از خوردن کاملا بشویید
- Thoughtfully با تامل
He gazed thoughtfully into the distance
او متفکرانه به دوردست ها خیره شد
- Tightly محکم
She held her little bundle tightly in her arms
او بسته کوچک خود را محکم در آغوش گرفت
- Tomorrow فردا
Think today and speak tomorrow
امروز فکر کن و فردا حرف بزن
- Tonight امشب
We are going to a party tonight
امشب به مهمانی می رویم
- Too هم
It is never too late to mend
هیچ وقت برای اصلاح دیر نیست
- Tremendously فوق العاده
She’s grown tremendously as a musician
او به عنوان یک نوازنده فوق العاده رشد کرده است
- Truly واقعا
It was a truly memorable experience
واقعاً یک تجربه به یاد ماندنی بود
- Truthfully صادقانه
Answer this question truthfully
به این سوال صادقانه پاسخ دهید
300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی
- Ultimately در نهایت
Ultimately, he’ll have to decide
در نهایت، او باید تصمیم بگیرد
- Unbearably غیر قابل تحمل
By the evening it had become unbearably hot
تا غروب هوا به طرز غیر قابل تحملی گرم شده بود
- Understandingly با درک
He smiled understandingly
او با درک لبخند زد
- Unexpectedly بر خلاف انتظار
The train stopped unexpectedly
قطار به طور غیرمنتظره ای توقف کرد
- Unfortunately متاسفانه
I like cats but unfortunately I’m allergic to them
من گربه ها را دوست دارم اما متاسفانه به آنها حساسیت دارم
- Unhappily با ناراحتی
He walked unhappily towards the house
با ناراحتی به سمت خانه رفت
- Unnecessarily بی جهت
It would be foolish to raise hopes unnecessarily
احمقانه است که امیدها را بی جهت افزایش دهیم
- Unwillingly ناخواسته
The country was drawn unwillingly into the war
کشور ناخواسته به جنگ کشیده شد
- Upbeat شادمان
The tone of the speech was upbeat
لحن سخنرانی شاداب بود
- Urgently فوری
Call me urgently if you have anything to report
اگر چیزی برای گزارش دارید فوراً با من تماس بگیرید
- Usefully مفید
We could usefully spend the free time
می توانستیم اوقات فراغت را به نحو مفیدی سپری کنیم
- Uselessly بی فایده
His arm hung uselessly at his side
بازویش بیهوده در کنارش آویزان بود
- Usually معمولا
We usually go to restaurant on Sundays
ما معمولا یکشنبه ها به رستوران می رویم
- Vacantly مبهم
He looked vacantly out of the window
- Vaguely به طور مبهم
I felt vaguely uneasy
به طور مبهم احساس ناراحتی می کردم
- Vainly بیهوده
We tried vainly to discover what had happened
ما بیهوده تلاش کردیم تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده است
- Valiantly شجاعانه
He fought valiantly until the end
تا آخر دلاورانه جنگید
- Vastly بسیار زیاد
Men in prison vastly outnumber women
تعداد مردان در زندان بسیار بیشتر از زنان است
- Viciously شرورانه
He twisted her arm viciously
با شرارت بازویش را پیچاند
- Victoriously پیروزمندانه
He came off victoriously
او پیروزمندانه بیرون آمد
- Violently به شدت
Her heart beat violently when she received the letter
وقتی نامه را دریافت کرد قلبش به شدت می تپید
- Vivaciously با نشاط
He describes his adventures vivaciously
او ماجراهای خود را با نشاط شرح میدهد
- Voluntarily داوطلبانه
He surrendered voluntarily to his enemies
او داوطلبانه تسلیم دشمنان شد
- Warmly به گرمی
Terry greeted the visitor warmly
تری به گرمی از بازدیدکننده استقبال کرد
- Wearily خسته
I dragged myself wearily out of bed at five o’clock this morning.
امروز ساعت پنج صبح با خستگی خودم را از رختخواب بیرون کشیدم
- Well خوب
A cracked bell can never sound well
یک زنگ شکسته هرگز نمی تواند خوب به صدا درآید
- Wetly خیس
- Wholly کاملا
The existing law is not wholly satisfactory
قانون موجود کاملاً رضایت بخش نیست
- Wildly به شدت
His heart was beating wildly
قلبش به شدت می تپید
- Wisely عاقلانه
We try to plan wisely
سعی میکنیم عاقلانه برنامه ریزی کنیم
- Wonderfully به طرز شگفت انگیزی
Their life together has been wonderfully happy
زندگی مشترک آنها فوق العاده شاد بود
- Wrongly به اشتباه
She was wrongly labelled a liar
به اشتباه به او برچسب دروغگو زدند
- Yearly سالانه
The flower show is a yearly event in our town
نمایش گل یک رویداد سالانه در شهر ما است
- Youthfully جوانی
- extremely فوق العاده
We consider ourselves extremely fortunate
ما خود را بسیار خوش شانس می دانیم
- almost تقریبا
Women now represent almost 50% of the workforce.
در حال حاضر زنان تقریباً 50 درصد از نیروی کار را تشکیل می دهند
- just فقط
The darkest hour is just before the dawn
تاریک ترین ساعت درست قبل از سحر است
- enough به اندازه کافی
To a wise man one word is enough
برای یک مرد عاقل یک کلمه کافی است
300. of course البته