آمورش

300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + جمله سازی | Common Adverbs

در این مقاله فهرست کاملی از قیدهای پرکاربرد زبان انگلیسی خدمت شما ارائه می‌شوند تا بتوانید با تسلط بر آن‌ها، جملاتی کامل‌تر و زیباتر شکل دهید. قیدهای انگلیسی برای نشان دادن کیفیت، کمیت، زمان و مکان افعال یا سایر بخش‌های گفتار در آموزش زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می‌گیرند. قیدها قادر هستند به سوالات مربوط به سایر بخش های گفتار پاسخ دهند. به طور مثال می‌توانند به سوالاتی نظیر “چگونه؟” ، “چطور؟” ، “کجا؟” ، “تا چه حد؟” یا “به چه صورت؟” پاسخ دهند.

قیدها معمولا به ly ختم می‌شوند و با دیدن آن ( مانند quickly, rightly, kindly ) می‌توانید تشخیص دهید که نقش آن کلمه قید است. البته در نظر داشته باشید که همه قیدها با این ترکیب ساخته نمی‌شوند و برای آشنایی با آن‌ها، باید لیست قیدهای پرکاربرد زبان انگلیسی را مطالعه فرمایید.

لیست قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی سری دوم لیست قیدهای مهم در زبان انگلیسی سری سوم قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی سری چهارم قید های پرکاربرد در انگلیسی سری پنجم قیدهای مهم در زبان انگلیسی سری ششم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی سری هفتم قیدهای پر کاربرد در زبان انگلیسی سری هشتم قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی سری دهم لیست قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی سری هشتم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی ویدئو قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی

لیست قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی

  1. قیدهای مهم انگلیسی
  2. always همیشه

He always tries, but he doesn’t always succeed

او همیشه تلاش می‌کند، اما همیشه موفق نمی‌شود

  1. usually همیشه

I usually biked alone around San Francisco

من معمولا به تنهایی در اطراف سانفرانسیسکو دوچرخه سواری می‌کردم

  1. normally/generally به طور معمول

It generally takes about a month for the shipment to arrive

به طور کلی حدود یک ماه طول می‌کشد تا محموله برسد

  1. often/frequently اغلب / مکرر

They go out to dinner often

آن‌ها اغلب برای شام بیرون می روند

  1. sometimes گاهی

We all make mistakes sometimes

همه ما گاهی اوقات اشتباه می کنیم

  1. occasionally گهگاه

Occasionally, things don’t go as planned

گاهی اوقات همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود

  1. seldom/hardly ever به ندرت

We seldom go to the movies

ما به ندرت به سینما می رویم

  1. rarely به ندرت

She rarely talks about her past

او به ندرت در مورد گذشته خود صحبت می‌کند

  1. never هرگز

I will never shop at that store again

من دیگر هرگز از آن فروشگاه خرید نخواهم کرد

  1. daily روزانه

She reads the daily paper each morning

او هر روز صبح روزنامه روزانه را می خواند

  1. weekly هفتگی

I make weekly trips to berlin

من هر هفته به برلین سفر می کنم

  1. monthly ماهانه

She writes a monthly column for the magazine

او یک ستون ماهانه برای مجله می نویسد

  1. yearly ماهانه

She renews her lease on a yearly basis

او اجاره نامه خود را به صورت سالیانه تمدید می‌کند

  1. every day هر روز

Don’t let the problems of everyday life get you down

اجازه ندهید مشکلات زندگی روزمره شما را ناامید کند

  1. every two hours هر دو ساعت

Trains leave the station every two hours

قطارها هر دو ساعت ایستگاه را ترک می‌کنند

  1. above بالا

Temperatures range from 5 below to 5 above

محدوده دما از 5 پایین تا 5 درجه بالاست

  1. behind پشت

The sun went behind a cloud

خورشید پشت ابر رفت

  1. below زیر

The pencil rolled off the desk and fell to the floor below

مداد از روی میز غلتید و روی زمین پایین افتاد

  1. down پایین

Lay down your book for a minute

کتابت را یک دقیقه زمین بگذار

سری دوم لیست قیدهای مهم در زبان انگلیسی

  1. up بالا

He held up his hand

دستش را بالا گرفت

  1. far دور

He still lives not far from where he was born

او هنوز در فاصله ای نه چندان دور از محل تولدش زندگی می کند

  1. in در، داخل

I lost my keys and now I can’t get in

کلیدهایم را گم کردم و حالا نمی توانم وارد شوم

  1. outside بیرون از، خارج از

The children love playing outside

بچه ها عاشق بازی در بیرون هستند

  1. under زیر

A score of 60 is needed to pass; anything under is failing

نمره 60 برای قبولی لازم است. هر چیزی زیر این نمره قبول نمی شود

  1. away دور

You should keep away from the dog. It could be dangerous

شما باید از سگ دوری کنید. می تواند خطرناک باشد

  1. Abnormally غیر عادی

The results of the blood test were abnormal

نتایج آزمایش خون غیر طبیعی بود

  1. Abruptly ناگهان

He left abruptly

او ناگهان رفت

  1. Absently با بی اعتنایی

He replied absently to her question

او با بی‌توجهی به سوال او جواب داد

  1. Accidentally به طور تصادفی

I accidentally deleted the file

من اشتباها فایل رو پاک کردم

  1. Actually در حقیقت

actually, I’d rather spend the evening at home

در واقع، من ترجیح می دهم عصر را در خانه بگذرانم

  1. Adventurously ماجراجویانه

They have an adventurous lifestyle

آن‌ها سبک زندگی پرماجرایی دارند

  1. Adversely مضر یا نامطلوب

Reductions in staffing are affecting the company adversely

کاهش تعداد کارکنان بر شرکت تأثیر منفی می‌گذارد

  1. Afterwards پس از آن

He found out about it long afterward

او مدتها بعد متوجه این موضوع شد

  1. Almost تقریبا

Goats will eat almost anything

بزها تقریبا هر چیزی را می‌خورند

  1. Always همیشه

He always tries, but he doesn’t always succeed

او همیشه تلاش می کند، اما همیشه موفق نمی شود

  1. Amazingly به طرز شگفت انگیزی

Amazingly, she wasn’t hurt by the fall

به طرز شگفت انگیزی، او از سقوط آسیبی ندید

  1. Angrily با عصبانیت

workers reacted angrily to the announcement

کارگران با عصبانیت به این اطلاعیه واکنش نشان دادند

  1. Anxiously با نگرانی

They spent an anxious night

شبی پر از اضطراب را سپری کردند

  1. Arrogantly متکبرانه

She’s first in her class, but she’s not arrogant about it

او در کلاس خود نفر اول است، اما در این مورد مغرور نیست

  1. Badly به شکل بدی/ به شدت

I’m badly in need of a vacation

من به شدت به تعطیلات نیاز دارم

قیدهای پرتکرار در مکالمه انگلیسی

سری سوم قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی

  1. Bashfully با شرمندگی

He was bashful as a child

او در کودکی خجالتی بود

  1. Beautifully به زیبایی

she does sing beautifully

او به زیبایی می‌خواند

  1. Bitterly به تلخی

The pill left a bitter taste in my mouth

قرص مزه تلخی در دهانم بر جای گذاشت

  1. Bleakly تاریک

There is a bleak outlook for the team for the rest of the season

دورنمای تاریکی برای تیم در ادامه فصل وجود دارد

  1. Blindly کورکورانه

I continued to stare blindly into my coffee

همچنان کورکورانه به قهوه ام خیره شدم

  1. Blissfully خوش/با سعادت

Their time together was blissful

دوران با هم بودنشان شاد بود

  1. Boldly جسورانه

you will have our support as long as you fight boldly against corruption

تا زمانی که شجاعانه با فساد مبارزه کنید، از حمایت ما برخوردار خواهید بود

  1. Bravely دلیرانه

he has been hailed a hero after he bravely tackled a thief at a hotel

او پس از اینکه شجاعانه با یک دزد در یک هتل مقابله کرد، به عنوان یک قهرمان شناخته شد

  1. Briefly به طور کوتاه و خلاصه

he worked briefly as a lawyer

مدت کوتاهی به عنوان وکیل کار کرد

  1. Brightly روشن

Diamond shine brightly in his ears

الماس در گوش هایش می درخشد

  1. Briskly به سرعت

she walked briskly into the building

او سریع وارد ساختمان شد

  1. Broadly به طور کلی

The climate is broadly similar in the two regions

آب و هوا در این دو منطقه تقریباً مشابه است

  1. Busily پر مشغله

He was busily engaged in other activities

او به فعالیت های دیگری مشغول بود

  1. Calmly با آرامش

he spoke slowly and calmly

آهسته و آرام صحبت می کرد

  1. Carefully با دقت

They must be carefully stored

آن‌ها باید به دقت نگهداری شوند

  1. Carelessly بدون توجه

He is a careless worker

او یک کارگر بی خیال است

  1. Cautiously با احتیاط، محتاطانه

We must proceed cautiously

ما باید با احتیاط پیش برویم

  1. Certainly قطعا

It will certainly rain tomorrow

فردا حتما بارون میاد

  1. Cheerfully با خوشحالی

He was whistling cheerfully

با خوشحالی سوت می زد

  1. Clearly به وضوح

You should try to speak more clearly

باید سعی کنید واضح تر صحبت کنید

  1. Cleverly هوشمندانه

She would cleverly pick up on what I said

او با هوشمندی آنچه را که من می‌گفتم متوجه می‌شد

  1. Closely به طور نزدیکی

The book has 100 pages of closely printed text

این کتاب دارای 100 صفحه متن بوده که متون آن نزدیک به هم چاپ شده است

  1. Commonly معمولا

Sodium chloride is more commonly known as salt

کلرید سدیم بیشتر به نمک معروف است

  1. Continually به طور پیوسته

They argue continually about money

آن‌ها به طور مداوم در مورد پول بحث می کنند

  1. Coolly با خونسردی

Stella greeted her mother coolly

استلا با خونسردی به مادرش سلام کرد

  1. Correctly به درستی

If I recall correctly, he lives in Berlin

اگر درست به خاطر بیاورم او در برلین زندگی می کند

  1. Courageously شجاعانه

The soldiers were well trained and fought courageously

سربازان به خوبی آموزش دیده بودند و شجاعانه جنگیدند

  1. Cruelly بی رحمانه

The job was cruelly difficult

کار به طرز بی رحمانه ای سخت بود
Curiously به طرز عجیبی

The pain had receded and he felt curiously calm

درد فروکش کرده بود و او به طرز عجیبی احساس آرامش می کرد

  1. Daily روزانه

Take the tablets twice daily

قرص ها را دو بار در روز مصرف کنید

  1. Daringly با جسارت

Daringly he took the first step

با جسارت اولین قدم را برداشت

300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی

300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی

  1. Dearly خیلی زیاد

James loved her dearly

جیمز او را بسیار دوست داشت

  1. Deeply عمیقا

All of us were deeply absorbed in happy reminiscences

همه ما عمیقاً غرق خاطرات شاد بودیم

  1. Deliberately به عمد

He was deliberately trying to upset her

او عمداً سعی می کرد او را ناراحت کند

  1. Delightfully لذت بخش

He had a delightfully sense of humour

او حس شوخ طبعی لذت بخشی داشت

  1. Desperately ناامیدانه

We are trying desperately to keep to our schedule

ما ناامیدانه در تلاش هستیم تا به برنامه خود ادامه دهیم

  1. Determinedly قاطعانه

She shook her head, determinedly

با قاطعیت سرش را تکان داد

  1. Diligently با پشتکار

They worked diligently all morning

آنها تمام صبح با پشتکار کار کردند

  1. Doubtfully با شک

His eyes rested on her doubtfully

چشمانش با تردید به او خیره شد

  1. Dreamily رویایی

She looked dreamily at the sky

او رویایی به آسمان نگاه کرد

  1. Eagerly مشتاقانه

We crowded round eagerly, but then felt disappointed

ما مشتاقانه دور هم جمع شدیم، اما بعد احساس ناامیدی کردیم

سری چهارم قید های پرکاربرد در انگلیسی

  1. Easily به آسانی

Fortune is easily found, but hard to be kept

ثروت به راحتی پیدا می شود، اما نگه داشتن آن سخت است

  1. Elegantly با ظرافت

Susan always dresses very elegantly

سوزان همیشه با ظرافت لباس می پوشد

  1. Energetically با انرژی

He energetically denied the charge

او با انرژی این اتهام را رد کرد

  1. Enormously به شدت

The result pleased us enormously

نتیجه ما را بسیار خوشحال کرد

  1. Equally به همان اندازه

Diet and exercise are equally important

رژیم غذایی و ورزش به یک اندازه مهم هستند

  1. Especially بخصوص

I love Italy, especially in summer

من عاشق ایتالیا هستم مخصوصا در تابستان

  1. Even حتی

She had woken even earlier than usual

او حتی زودتر از حد معمول از خواب بیدار شده بود

  1. Eventually در نهایت

The couple eventually wed after an eighteen year engagement

این زوج در نهایت پس از هجده سال نامزدی ازدواج کردند

  1. Exactly دقیقا

It’s exactly half past five

ساعت دقیقا پنج و نیم است

  1. Excitedly با هیجان

The dog wagged its tail excitedly

سگ با هیجان دمش را تکان داد

  1. Extremely به شدت

This is an extremely difficult thing to do

این یک کار به شدت سخت است

  1. Fairly منصفانه

He doesn’t treat me fairly

با من منصفانه رفتار نمی کند

  1. Far دور

He that travels far knows much

کسی که به دور دست‌ها سفر می کند چیزهای زیادی می داند

  1. Fast سریع

Pleasant hours fly fast

ساعت های دلپذیر به سرعت پرواز می کنند

  1. Fatally مرگبار

Two officers were fatally injured in the explosion

در این انفجار دو مامور به شدت زخمی شدند

  1. Ferociously وحشیانه

She talked ferociously and made me angry

با من خشن صحبت کرد و عصبانی کرد

  1. Fervently پرشور

He fervently believes he’s doing the right thing

او به شدت معتقد است که کار درست را انجام می دهد

  1. Fiercely به شدت

The wind was blowing fiercely

باد شدیدی می وزید

  1. Fondly با محبت

She is looking fondly at the plants he had nurtured

او با محبت به گیاهانی که او پرورش داده بود نگاه می کند

سری پنجم قیدهای مهم در زبان انگلیسی

  1. Foolishly احمقانه

They were condemned for acting foolishly

آنها به دلیل رفتار احمقانه محکوم شدند

  1. Fortunately خوشبختانه

Fortunately the train was on time

خوشبختانه قطار سر وقت بود

  1. Frankly صادقانه

They frankly admitted their responsibility

آنها صادقانه مسئولیت خود را پذیرفتند

  1. Frantically دیوانه وار

We have been frantically trying to save her life

ما دیوانه‌وار سعی کردیم جونش رو نجات بدیم

  1. Freely آزادانه

They freely admit they still have a lot to learn

آن‌ها آزادانه اعتراف می‌کنند که هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری دارند

  1. Frightfully به طرز وحشتناکی/ به شدت

I’m frightfully sorry about the delay

من به شدت از این تاخیر متاسفم

  1. Fully به طور کامل

He will explain it fully once and for all.

همه چیز را به طور کامل یک‌بار و برای همیشه توضیح خواهد داد

  1. Furiously با عصبانیت

The dog wagged its tail furiously

سگ با خشم دمش را تکان داد

  1. Generally بطور کلی

It is generally hot in summer

عموما در تابستان هوا گرم است

  1. Generously سخاوتمندانه

They generously accorded me permission to use their library

آن‌ها سخاوتمندانه به من اجازه استفاده از کتابخانه خود را دادند

  1. Gently به آرامی

The boats were floating gently down the river

قایق ها به آرامی در رودخانه شناور بودند

  1. Gladly با کمال میل، با خوشحالی

He gladly accepted their invitation

او با خوشحالی دعوت آن‌ها را پذیرفت

  1. Gracefully برازنده

The boat glides gracefully through the water

قایق به زیبایی از میان آب سر می خورد

  1. Gratefully با سپاس

She smiled at me gratefully

او با تشکر به من لبخند زد

  1. Greatly تا حد زیادی

I admire him greatly

من او را به شدت تحسین می‌کنم

  1. Greedily حریصانه

He ate the bread greedily

با حرص نان را خورد

  1. Happily با خوشحالی

The children played happily in the sand

بچه ها با خوشحالی در شن بازی کردند

  1. Hard سخت

A faithful friend is hard to find

یافتن دوست وفادار سخت است

  1. Harshly به شدت

He was harshly attacked by critics

او مورد حمله شدید منتقدان قرار گرفت

  1. Hastily با عجله

Perhaps you shouldn’t brush the idea aside too hastily

شاید نباید این ایده را خیلی عجولانه کنار بگذارید

  1. Heartily از صمیم قلب

I heartily wished that I had stayed at home

از صمیم قلب آرزو می کردم که ای کاش در خانه می ماندم

سری ششم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی

  1. Heavily به شدت

He was panting heavily as he ran

هنگام دویدن به شدت نفس نفس می زد

  1. Helpfully مفید/کمک کننده

Shall I tell them you’re ill? Alice suggested helpfully

به آن‌ها بگویم که شما مریض هستید؟ آلیس پیشنهاد مفیدی داد

  1. Helplessly درمانده

Helplessly we watched our house burning

درمانده نظاره گر سوختن خانه مان بودیم

  1. Here اینجا

You’re in here because of me

تو به خاطر من اینجایی

  1. Highly بسیار

This book is highly recommended by teachers

این کتاب به شدت توسط معلمان توصیه می شود

  1. Honestly صادقانه

I honestly don’t know how old my parents are

راستش نمی دانم پدر و مادرم چند سال دارند

  1. Hopelessly ناامیدانه

She shook her head hopelessly

ناامیدانه سرش را تکان داد

  1. Hungrily با گرسنگی

She hungrily ate a slice of bread

او با گرسنگی یک تکه نان خورد

  1. Hurriedly با عجله

I wrote my mother a letter hurriedly

با عجله به مادرم نامه نوشتم

  1. Immediately بلافاصله/ مستقیما

Pour the sauce over the pasta and serve immediately

سس را روی پاستا بریزید و بلافاصله سرو کنید

  1. Inadequately ناکافی

The projects were inadequately funded

بودجه پروژه ها ناکافی بود

  1. Innocently معصومانه

She smiled at him innocently

او معصومانه به او لبخند زد

  1. Inquisitively کنجکاوی

He looked inquisitively into the drawer

با کنجکاوی به کشو نگاه کرد

  1. Instantly فورا

He recognized her voice instantly

فورا صدای او را تشخیص داد

  1. Intensely به شدت

I was intensely curious to know more about him

من به شدت کنجکاو بودم که درباره او بیشتر بدانم

  1. Interestingly به طور جالبی

Interestingly, none of their three children ever married

جالب اینجاست که هیچ یک از سه فرزندشان هرگز ازدواج نکرده اند

  1. Inwardly در باطن

I raged inwardly against his injustice

در باطن از بی عدالتی او عصبانی شدم

  1. Jealously با حسادت

She eyed Natalia jealously

او با حسادت به ناتالیا نگاه کرد

  1. Jovially با شادی

No problem, he said jovially

با شادی گفت مشکلی نیست

  1. Joyfully با خوشحالی

Finally, the bell rings and kids burst joyfully out the door

بالاخره زنگ به صدا درآمد و بچه ها با خوشحالی از در بیرون زدند

  1. Joyously با خوشحالی

Money is now coming into my life easily and joyously

حالا پول به راحتی و با شادی وارد زندگی من می شود

  1. Jubilantly شادمانه

Jubilantly, they filed into the classroom

با خوشحالی پشت سر هم وارد کلاس شدند

  1. Justly عادلانه

They were justly punished

عادلانه مجازات شدند

  1. Keenly کاملا،به شدت

She remained keenly interested in international affairs

او به شدت به امور بین المللی علاقه مند بود

  1. Kiddingly به شوخی
  2. Kindly محبت آمیز

You should treat others kindly

باید با دیگران مهربانانه رفتار کنید

  1. Knowingly آگاهانه

She would never knowingly hurt anyone

او هرگز آگاهانه به کسی صدمه نمی زند

  1. Knowledgeably آگاهانه
  2. Lazily تنبلی

He yawned lazily

با تنبلی خمیازه کشید

  1. Less کمتر

Speak less and listen more

کمتر صحبت کنید و بیشتر گوش کنید

  1. Lightly به آرامی

She ran lightly up the stairs

او به آرامی از پله ها دوید

  1. Loftily بلندبالا
  2. Longingly با حسرت

She thought longingly of returning to Paris

او با حسرت به بازگشت به پاریس فکر کرد

  1. Loosely آزادانه

She knotted the scarf loosely around her neck

روسری را به صورت آزاد دور گردنش گره زد

  1. apparently ظاهرا

Apparently it’s going to rain today

ظاهراً امروز باران خواهد بارید

  1. clearly به وضوح

Clearly she had no wish for conversation

واضح است که او تمایلی برای گفتگو نداشت

  1. presumably احتمالا

It’s raining, which presumably means that your football match will be cancelled

باران می بارد، که احتمالاً به این معنی است که مسابقه فوتبال شما لغو خواهد شد

  1. probably شاید

I’ll probably be a little late

احتمالاً کمی دیر می کنم

  1. Loudly با صدای بلند

Don’t say that kind of thing so loudly

چنین چیزی را با صدای بلند نگویید

  1. Lovingly عاشقانه

He gazed lovingly at his children

با محبت به فرزندانش خیره شد

همه قیدهای مهم در انگلیسی

سری هفتم قیدهای پر کاربرد در زبان انگلیسی

  1. Loyally وفادارانه

We will loyally uphold the principles of the United Nations

ما وفادارانه از اصول سازمان ملل متحد حمایت خواهیم کرد

  1. Madly دیوانه وار

The dog ran out with its tail wagging madly

سگ با دمی که دیوانه وار تکان می داد بیرون دوید

  1. Majestically با شکوه
  2. Meaningfully با معنی

Living meaningfully is actually a combination of several things

معنادار زندگی کردن در واقع ترکیبی از چندین چیز است

  1. Mechanically به صورت مکانیکی

This is a mechanically propelled vehicle

این وسیله نقلیه مکانیکی است

  1. Merrily با خوشحالی

Her eyes sparkled merrily

چشمانش با شادی برق می زدند

  1. Miserably بدبختانه

I failed miserably in my duty to protect her

من در وظیفه خود برای محافظت از او به طرز بدی شکست خوردم

  1. Mockingly با تمسخر

Peter laughed mockingly as he looked him over

پیتر در حالی که به او نگاه می کرد با تمسخر خندید

  1. More بیشتر

Words cut (or hurt) more than swords

کلمات بیشتر از شمشیرها آسیب می رسانند

  1. Mysteriously مرموز

She was silent, smiling mysteriously.

او ساکت بود و به طرز مرموزی لبخند می زد

  1. Naturally به طور طبیعی

Salt occurs naturally in sea water

نمک به طور طبیعی در آب دریا وجود دارد

  1. Nearly تقریبا

It took nearly two hours to get here

نزدیک به دو ساعت طول کشید تا به اینجا رسیدیم

  1. Nervously عصبی

She glanced nervously at her watch

نگاهی عصبی به ساعتش انداخت

  1. Never هرگز

Cheaters never win and winners never cheat

متقلب ها هرگز برنده نمی شوند و برندگان هرگز تقلب نمی کنند

  1. Nicely به خوبی

The sun warmed up the earth nicely

خورشید زمین را به خوبی گرم کرد

  1. Noisily پر سر و صدا

The old clock ticked noisily

ساعت قدیمی با صدای بلند تیک تاک می کرد

  1. Obediently پر سر و صدا
  2. Oddly عجیب

I felt oddly disturbed by the incident

به طرز عجیبی از این حادثه ناراحت شدم

  1. Offensively به صورت توهین آمیز

Rick’s remarks were offensively racist

اظهارات ریک به طرز توهین آمیزی نژادپرستانه بود

  1. Officially به طور رسمی

The new church was officially opened on July 5th

کلیسای جدید به طور رسمی در 5 جولای افتتاح شد

  1. Only فقط

Failure is the only high-road to success

شکست تنها راه موفقیت است

  1. Openly علنا

Extremists were openly advocating violence

افراط گرایان آشکارا از خشونت حمایت می کردند

  1. Optimistically خوش بینانه

Otherwise we should accept it and change our mood optimistically

در غیر این صورت باید آن را بپذیریم و خوش بینانه حال و هوای خود را تغییر دهیم

  1. Painfully دردناک

It was a painfully slow journey

این سفر و ماجراجویی به طرز دردناکی آهسته بود

  1. Patiently صبورانه

She waited patiently for Tom to finish work

او صبورانه منتظر بود تا تام کار را تمام کند

300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی

300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی

  1. Perfectly کاملا

You know perfectly well what I mean

شما کاملاً می دانید منظور من چیست

  1. Physically از نظر فیزیکی

She is physically attractive

او از نظر فیزیکی جذاب است

  1. Playfully با بازیگوشی

Two fox cubs romped playfully on the beach

دو توله روباه با بازیگوشی روی ساحل می چرخیدند

  1. Politely مودبانه

He asked me politely for the book

او مودبانه از من کتاب خواست

  1. Poorly ضعیف / ناچیز

Jan’s doing poorly in school

جان در مدرسه ضعیف عمل می کند

سری هشتم قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی

  1. Potentially به طور بالقوه

Lead is potentially damaging to children’s health

سرب به طور بالقوه برای سلامت کودکان مضر است

  1. Powerfully با قدرت

She kicked the ball so powerfully that it flew over the hedge

او توپ را چنان با قدرت زد که روی پرچین پرواز کرد

  1. Promptly بی درنگ

He paid the money back promptly

او پول را بی درنگ پرداخت کرد

  1. Properly به درستی

Part of my steak isn’t cooked properly

بخشی از استیک من به درستی پخته نشده است

  1. Proudly با افتخار

The children proudly showed me their presents

بچه ها با افتخار هدایای خود را به من نشان دادند

  1. Punctually به موقع

Please make every endeavour to arrive punctually

لطفا تمام تلاش خود را بکنید تا به موقع برسید

  1. Quaintly به طرز عجیبی

The room was quaintly furnished

اتاق به طرز عجیبی مبله بود

  1. Queerly به طرز عجیبی
  2. Questionably سوال برانگیز

These were estates his father questionably acquired

این ها املاکی بودند که پدرش به طرز مشکوکی به دست آورده بود

  1. Quicker سریعتر

Taxis are quicker than buses

تاکسی ها سریعتر از اتوبوس ها هستند

  1. Quickly به سرعت

I ate too quickly

من خیلی سریع غذا خوردم

  1. Quietly به آرامی

‘You don’t need me,’ she said quietly

او به آرامی گفت: شما به من نیاز ندارید

  1. Quirkily به طرز عجیبی
  2. Quizzically متعجب

Mother looked at me quizzically

مادر با تعجب به من نگاه کرد

  1. Rapidly به سرعت

The probability is that prices will rise rapidly

احتمال افزایش سریع قیمت ها وجود دارد

  1. Rarely به ندرت

She is old and rarely goes out

او پیر است و به ندرت بیرون می رود

  1. Ravenously به شدت

I was ravenously hungry

من به شدت گرسنه بودم

  1. Readily به راحتی

The difference between the two is readily discernible

تفاوت بین این دو به راحتی قابل تشخیص است

  1. Really واقعا

You look really stunning in that dress

شما در آن لباس واقعا خیره کننده به نظر می رسید

  1. Reassuringly با اطمینان

We’ll take good care of you,’ he said reassuringly

او با اطمینان گفت: ما به خوبی از شما مراقبت خواهیم کرد

  1. Recklessly بی احتیاطی

They drive dangerously and recklessly

خطرناک و با بی احتیاطی رانندگی می‌کنند

  1. Regularly به طور منظم

Using a mouthwash regularly freshens the breath

استفاده منظم از دهانشویه نفس را تازه می کند

  1. Reluctantly با بی میلی

He boarded the ship reluctantly

او با اکراه سوار کشتی شد

  1. Repeatedly مکرر

We are what we repeatedly do

ما همان کاری هستیم که بارها و بارها انجام می دهیم

  1. Restfully با آرامش
  2. Rightfully به درستی
  3. Roughly تقریبا

The two situations are roughly analogous

این دو وضعیت تقریباً مشابه هستند

  1. Rudely بی ادبانه

He answered me very rudely

او خیلی بی ادبانه به من پاسخ داد

  1. Sadly با ناراحتی

She shook her head sadly

با ناراحتی سرش را تکان داد

  1. Safely بدون خطر

The pilot landed the airliner safely

خلبان هواپیما را به سلامت فرود آورد

سری دهم لیست قید های پرکاربرد در زبان انگلیسی

  1. Scarcely به ندرت

We scarcely have time for breakfast

به ندرت برای صبحانه وقت داریم

  1. Searchingly جستجوگرانه

She sat down, glanced searchingly at Miss Baker and then at me

او نشست، نگاهی جستجوگرانه به خانم بیکر و سپس به من انداخت

  1. Seemingly به ظاهر

It was a seemingly impossible task

این یک کار به ظاهر غیرممکن بود

  1. Seldom به ندرت

Things are seldom what they seem

چیزها به ندرت آن چیزی هستند که به نظر می رسند

  1. Selfishly خودخواهانه

He had behaved thoughtlessly and selfishly

بی فکر و خودخواهانه رفتار کرده بود

  1. Seriously به طور جدی

Let’s talk seriously about your future

بیایید به طور جدی در مورد آینده شما صحبت کنیم

  1. Shakily لرزان

The old man stood up and walked shakily across the room

پیرمرد ایستاد و لرزان در اتاق قدم زد

  1. Sharply به شدت

The price of oil has risen sharply

قیمت نفت به شدت افزایش یافته است

  1. Shyly خجالتی

She smiled shyly at him

او با خجالت به او لبخند زد

  1. Silently بی صدا

The cat crept silently towards the bird

گربه بی صدا به سمت پرنده خزید

  1. Sleepily خواب آلود

She answered the telephone rather sleepily

او نسبتاً خواب آلود به تلفن پاسخ داد

  1. Slowly به آرامی

She spoke slowly

او به آرامی صحبت کرد

  1. Smoothly به آرامی

The boat ran on smoothly

قایق به آرامی حرکت کرد

  1. Softly به نرمی

You should learn to closed the door softly

باید یاد بگیرید که در را به نرمی ببندید

  1. Solemnly بطور رسمی

I solemnly vowed that someday I would return to live in Europe

من رسما عهد کردم که روزی برای زندگی در اروپا برگردم

  1. Sometimes گاهی

Silence is sometimes the severest criticism

سکوت گاهی شدیدترین انتقاد است

  1. Soon به زودی

Hot love is soon cold

عشق داغ زود سرد می شود

  1. Speedily به سرعت

The matter was speedily resolved

موضوع به سرعت حل شد

  1. Stealthily مخفیانه

Stealthily we approached the enemy’s camp

یواشکی به اردوگاه دشمن نزدیک شدیم

  1. Sternly به شدت با جدیت/

Uncle Albert pointed sternly to the chair opposite him

دایی آلبرت با جدیت به صندلی روبرویش اشاره کرد

  1. Strictly به شدت
  2. Stubbornly با یکدندگی؛ لجوجانه

She stubbornly refused to pay

او سرسختانه از پرداخت امتناع کرد

  1. Stupidly احمقانه

I once stupidly asked him why he smiled so often

یک بار احمقانه از او پرسیدم که چرا اینقدر لبخند می زند

  1. Suddenly ناگهان

I suddenly felt chilled and had to go indoors

ناگهان احساس سرما کردم و مجبور شدم به داخل خانه بروم

  1. Supposedly ظاهرا

The novel is supposedly based on a true story

این رمان ظاهرا بر اساس یک داستان واقعی است

  1. Surprisingly در کمال تعجب

The weather was surprisingly warm and sunny

هوا در کمال تعجب گرم و آفتابی بود

  1. Suspiciously به طرز مشکوکی

He looked at her suspiciously

به طرز مشکوکی به او نگاه کرد

  1. Swiftly به سرعت

The trial was swiftly brought to an end

محاکمه به سرعت به پایان رسید

  1. Sympathetically دلسوزانه

She listened sympathetically, nodding her head

او با دلسوزی گوش داد و سرش را تکان داد

  1. Tensely با تنش

Workers of this car factory usually work tensely

کارگران این کارخانه ماشین سازی معمولاً با تنش کار می کنند

  1. Terribly به شدت

I felt terribly sad about it

از این بابت به شدت ناراحت شدم

سری هشتم قیدهای پرکاربرد در انگلیسی

  1. Thankfully خوشبختانه

Thankfully, the house was empty when I got home

خوشبختانه وقتی به خانه رسیدم خانه خالی بود

  1. Thoroughly کاملا

Wash the fruit thoroughly before eating

میوه را قبل از خوردن کاملا بشویید

  1. Thoughtfully با تامل

He gazed thoughtfully into the distance

او متفکرانه به دوردست ها خیره شد

  1. Tightly محکم

She held her little bundle tightly in her arms

او بسته کوچک خود را محکم در آغوش گرفت

  1. Tomorrow فردا

Think today and speak tomorrow

امروز فکر کن و فردا حرف بزن

  1. Tonight امشب

We are going to a party tonight

امشب به مهمانی می رویم

  1. Too هم

It is never too late to mend

هیچ وقت برای اصلاح دیر نیست

  1. Tremendously فوق العاده

She’s grown tremendously as a musician

او به عنوان یک نوازنده فوق العاده رشد کرده است

  1. Truly واقعا

It was a truly memorable experience

واقعاً یک تجربه به یاد ماندنی بود

  1. Truthfully صادقانه

Answer this question truthfully

به این سوال صادقانه پاسخ دهید

300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی

300 قید پرکاربرد در زبان انگلیسی + ترجمه فارسی

  1. Ultimately در نهایت

Ultimately, he’ll have to decide

در نهایت، او باید تصمیم بگیرد

  1. Unbearably غیر قابل تحمل

By the evening it had become unbearably hot

تا غروب هوا به طرز غیر قابل تحملی گرم شده بود

  1. Understandingly با درک

He smiled understandingly

او با درک لبخند زد

  1. Unexpectedly بر خلاف انتظار

The train stopped unexpectedly

قطار به طور غیرمنتظره ای توقف کرد

  1. Unfortunately متاسفانه

I like cats but unfortunately I’m allergic to them

من گربه ها را دوست دارم اما متاسفانه به آنها حساسیت دارم

  1. Unhappily با ناراحتی

He walked unhappily towards the house

با ناراحتی به سمت خانه رفت

  1. Unnecessarily بی جهت

It would be foolish to raise hopes unnecessarily

احمقانه است که امیدها را بی جهت افزایش دهیم

  1. Unwillingly ناخواسته

The country was drawn unwillingly into the war

کشور ناخواسته به جنگ کشیده شد

  1. Upbeat شادمان

The tone of the speech was upbeat

لحن سخنرانی شاداب بود

  1. Urgently فوری

Call me urgently if you have anything to report

اگر چیزی برای گزارش دارید فوراً با من تماس بگیرید

  1. Usefully مفید

We could usefully spend the free time

می توانستیم اوقات فراغت را به نحو مفیدی سپری کنیم

  1. Uselessly بی فایده

His arm hung uselessly at his side

بازویش بیهوده در کنارش آویزان بود

  1. Usually معمولا

We usually go to restaurant on Sundays

ما معمولا یکشنبه ها به رستوران می رویم

  1. Vacantly مبهم

He looked vacantly out of the window

  1. Vaguely به طور مبهم

I felt vaguely uneasy

به طور مبهم احساس ناراحتی می کردم

  1. Vainly بیهوده

We tried vainly to discover what had happened

ما بیهوده تلاش کردیم تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده است

  1. Valiantly شجاعانه

He fought valiantly until the end

تا آخر دلاورانه جنگید

  1. Vastly بسیار زیاد

Men in prison vastly outnumber women

تعداد مردان در زندان بسیار بیشتر از زنان است

  1. Viciously شرورانه

He twisted her arm viciously

با شرارت بازویش را پیچاند

  1. Victoriously پیروزمندانه

He came off victoriously

او پیروزمندانه بیرون آمد

  1. Violently به شدت

Her heart beat violently when she received the letter

وقتی نامه را دریافت کرد قلبش به شدت می تپید

  1. Vivaciously با نشاط

He describes his adventures vivaciously

او ماجراهای خود را با نشاط شرح می‌دهد

  1. Voluntarily داوطلبانه

He surrendered voluntarily to his enemies

او داوطلبانه تسلیم دشمنان شد

  1. Warmly به گرمی

Terry greeted the visitor warmly

تری به گرمی از بازدیدکننده استقبال کرد

  1. Wearily خسته

I dragged myself wearily out of bed at five o’clock this morning.

امروز ساعت پنج صبح با خستگی خودم را از رختخواب بیرون کشیدم

  1. Well خوب

A cracked bell can never sound well

یک زنگ شکسته هرگز نمی تواند خوب به صدا درآید

  1. Wetly خیس
  2. Wholly کاملا

The existing law is not wholly satisfactory

قانون موجود کاملاً رضایت بخش نیست

  1. Wildly به شدت

His heart was beating wildly

قلبش به شدت می تپید

  1. Wisely عاقلانه

We try to plan wisely

سعی می‌کنیم عاقلانه برنامه ریزی کنیم

  1. Wonderfully به طرز شگفت انگیزی

Their life together has been wonderfully happy

زندگی مشترک آنها فوق العاده شاد بود

  1. Wrongly به اشتباه

She was wrongly labelled a liar

به اشتباه به او برچسب دروغگو زدند

  1. Yearly سالانه

The flower show is a yearly event in our town

نمایش گل یک رویداد سالانه در شهر ما است

  1. Youthfully جوانی
  2. extremely فوق العاده

We consider ourselves extremely fortunate

ما خود را بسیار خوش شانس می دانیم

  1. almost تقریبا

Women now represent almost 50% of the workforce.

در حال حاضر زنان تقریباً 50 درصد از نیروی کار را تشکیل می دهند

  1. just فقط

The darkest hour is just before the dawn

تاریک ترین ساعت درست قبل از سحر است

  1. enough به اندازه کافی

To a wise man one word is enough

برای یک مرد عاقل یک کلمه کافی است

300. of course البته

ویدئو قیدهای پرکاربرد در زبان انگلیسی

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا