30 کالوکیشن فعل tell + مثال در جمله

فعل tell (به معنی گفتن) یکی از فعلهای پرکاربرد در زبان انگلیسی است که در عبارتهای متعددی مورد استفاده قرار میگیرد. کالوکیشنها یا همان ترکیبات همایند زبانی فعل tell نسبتاً زیاد و البته پرکاربرد هستند. در محاوره زبان انگلیسی از کالوکیشنهای tell زیاد استفاده میشود.
کالوکیشنها (Collocations) یکی از مهمترین مباحث در یادگیری زبان انگلیسی یا هر زبان دیگری هستند. کالوکیشنها ترکیبات معنایی جدیدی از کلمات هستند که درک مفهوم آنها ممکن است برای افرادی که خارجی زبان هستند دشوار باشد.
به همین خاطر هم هست که اکثر دانشجویان زبان در ابتدا با یادگیری کالوکیشنها مشکل دارند، چراکه نمیتوانند قاعده مشخصی برایشان پیدا کنند. شما نمیتوانید این ترکیبات را به صورت چهارچوب بندی شده یاد بگیرید، بلکه باید آنها را بشناسید و به کاربردشان عادت کنید.
در این مطلب از سری مقالههای کالوکیشن، به مهمترین و اصلیترین کالوکیشنهای tell اشاره میکنیم. ترکیباتی که دانستن آنها برای درک و یادگیری هرچه بهتر زبان انگلیسی لازم و ضروری است. با ما همراه باشید.
کالوکیشن چیست؟ لیست کالوکیشنهای tell مثال با کالوکیشنهای فعل tell 1. Tell a secret 2. Tell a lie 3. Tell a joke 4. Tell somebody the news 5. Tell the truth 6. Tell a/the story (about) 7. Tell tall [stories, tales] 8. Tell his/her side of the story 9. Tell me what you [think, want, hear, decide] 10. Tell your opinion 11. Tell me 12. Tell me when you (are ready, decided) 13. Don’t tell [him/her, anyone] 14. Need to tell [a friend, someone] (about) 15. Someone should tell him/her that 16. Let me tell you all about it 17. Let me tell you everything 18. Can’t tell you [when, if, where, what, how] 19. (please) don’t tell me [you’ve, you’re] 20. Told to 21. can tell [you’re lying, you’ve made a mistake] 22. Can tell the difference (between) 23. Can tell you changed your [hair, glasses] 24. You can’t always tell [which, who, what] 25. is not easy to tell 26. Tell the [someone/something] apart 27. told [someone] off 28. tell on 29. [history, legend] tells of a [something] جمعبندی
کالوکیشن چیست؟
وقتی دو کلمه در کنار هم میآیند و معنای جدیدی را خلق میکنند، یک کالوکیشن یا همایند شکل میگیرد. کالوکیشنها از ترکیب یک فعل با صفت، اسم یا قید تشکیل میشوند. فرمول ساخت کالوکیشنها در زبان انگلیسی به صورت زیر است:
(Verb) + (Noun/Adjective/ Adverb)
واقعیت این است که کالوکیشنها ترکیبات ادراکی هستند و کسانی که زبان را به صورت بومی یاد میگیرند خیلی راحتتر به درک معنی آنها میرسند. پس بیایید برای درک بهتر کالوکیشنها از زبان مادری خودمان، یعنی فارسی کمک بگیریم.
ترکیبات همایند یا کالوکیشنهای زیادی در زبان فارسی وجود دارد. به عنوان مثال به همایند “زمین خوردن” نگاه کنید. این همایند عبارتی است که از ترکیب دو واژه ظاهراً نامربوط، مفهوم و معنای جدیدی درست کرده است. حال تصور کنید که یک فرد خارجی با معنی واژه “زمین” و واژه “خوردن” به صورت جداگانه آشنایی دارد. اما وقتی با همایند زمین خوردن روبرو شود قطعاً در درک مفهوم آن دچار اشتباه خواهد شد.
اگر هم معنای عبارت زمین خوردن را درک کند، ممکن است در درک مفهوم ترکیب دیگری مانند زمین خوار دچار مشکل شود.
بنابراین ترکیبات همایند یا کالوکیشنها عبارتهای معنایی قانون مندی نیستند، بلکه عبارتهای محاورهای رایجند. استفاده از کالوکیشنها در مکالمات و محاواره های مختلف باعث میشود تا زبان انگلیسی شما روانتر شود تا راحتتر بتوانید منظور خود را منتقل کنید.
بیشتر فعلها در زبان انگلیسی، کالوکیشنهای خاص خود را دارند. در ادامه به کالوکیشنهای tell اشاره میکنیم.
مطلب کاربردی: 500 کالوکیشن مهم انگلیسی
لیست کالوکیشنهای tell
- tell a secret:
رازی را در میان گذاشتن
- tell a lie:
دروغ گفتن (یه دروغی گفتن)
- tell a joke:
جوک گفتن
- tell somebody the news:
خبری را به گوش دیگری رساندن
- tell the truth:
راستش را گفتن
- tell a/the story (about):
قصه گفتن، ماجرایی را تعریف کردن
- tell tall [stories, tales]:
حکایت کردن
- tell his/her side of the story:
روایت خود یا دیگری را از ماجرا تعریف کردن، داستان را از زاویه دید دیگری تعریف کردن
- tell me what you [think, want, heard, decide]:
در میان گذاشتن آنچه در ذهن میگذرد (تصمیمتو بهم بگو، خواستهتو بهم بگو، بهم بگو چی شنیدی؟)
- tell your opinion:
نظر دادن
از دست ندهید: کالوکیشن های فعل keep
- tell me:
مرا در جریان قرار بده (بگو ببینم)
- tell me when you (are ready, decided):
هر وقت تصمیت را گرفتی مرا در جریان قرار بده، هر وقت آماده بودی بهم بگو (منتظرت هستم)
- don’t tell [him/her, anyone]:
به هیچکس نگو (بین خودمون بمونه)
- need to tell [a friend, someone] (about):
باید این موضوع را با کسی در میان بگذارم
- someone should tell him/her that:
یک نفر باید به او بگوید، یک نفر باید او را در جریان قرار بدهد (تذکر دادن یا نصیحت کردن)
- let me tell you all about it:
بگذار تا کل ماجرا را برایت تعریف کنم (با ذوق و شوق تعریف کردن)
- let me tell you everything:
بگذار تا همه چیز را برایت بگویم (اعتراف کردن به چیزی)
- can’t tell you [when, if, where, what, how]:
متاسفانه نمیتوانم به تو بگویم چگونه، چه وقتی، کجا یا چی (مخفی کردن چیزی)
- (please) don’t tell me [you’ve, you’re]:
(لطفاً) بهم نگو که… (حدس زدن چیزی)
- told to:
امر کردن، دستور گرفتن، ملزم شدن (به من گفتن کاری رو انجام بدم)
- can tell [you’re lying, you’ve made a mistake]:
فهمیدن (وقتی دروغ می گی یا اشتباه میکنی من میفهمم)
- can tell the difference (between):
فرق دو چیز یا دو نفر را تشخیص دادن
- can tell you changed your [hair, glasses]:
متوجه چیزی شدن (میبینم که عینک یا رنگ موهات رو عوض کردی)
مطلب کاربردی: مهم ترین کالوکیشنهای فعل draw
- you can’t always tell [which, who, what]:
همیشه نمیتوان به درستی فهمید (مبهم بودن/ هیچوقت دقیقاً معلوم نیست که…)
- is not easy to tell:
گفتنش آسان نیست، معلوم نیست
- tell the [someone/something] apart:
تمیز دادن، جدا کردن، تشخیص دادن تفاوت بین دو نفر یا دو چیز
- told [someone] off:
جریمه کردن، تنبیه کردن
- tell on:
خبرچینی کردن (چوغولی کردن)
- [history, legend] tells of a [something]:
(افسانهها یا تاریخ) از چیزی (موجودی، مکانی، چیزی یا فردی) صحبت میکنند که …
مثال با کالوکیشنهای فعل tell
برای آشنایی بیشتر با مفهوم و معنی این همایندها، در زیر برای هریک از کالوکیشنهای tell جملاتی را به عنوان مثال میآوریم. تا درک بهتری از مفهوم آنها پیدا کنید:
1. Tell a secret
!I can’t believe I’m telling you this, but I’m pregnant
باورم نمیشود که این را به تو میگویم، اما من باردار هستم.
.I’m sworn to secrecy, but I can tell you that my friend is getting married
من قسم خوردهام که راز نگهدار باشم، اما به تو میگوییم که دوستم به زودی ازدواج خواهد کرد.
.I want to tell you a secret, but you can’t say it to anyone else
میخواهم رازی را با تو در میان بگذارم، اما تو نباید آن را به کس دیگری بگویی.
کلیک کنید: 20 کالوکیشن فعل break
2. Tell a lie
.He told a lie about the reason for his absence
او در مورد دلیل غیبتش یک دروغی سر هم کرد.
.You shouldn’t tell a lie about these things
تو نباید در مورد این چیزها دروغ بگویی.
3. Tell a joke
.He was telling jokes to entertain the audience
او داشت جوک تعریف میکرد تا حضار را سرگرم کند.
.I told a joke about cars and made him laugh
من درباره ماشینها یک جوک گفتم و او را خنداندم.
4. Tell somebody the news
.You should tell him the news about his brother
تو باید خبر برادرش را به گوش او برسانی.
5. Tell the truth
.I’ll tell you the truth, I don’t know what happened
واقعیت را به تو میگویم، نمیدانم چه اتفاقی افتاد!
.I told the truth, I didn’t steal the money
واقعیت را گفتم، من هیچ پولی ندزدیدم.
.To tell the truth, I don’t care
اگر راستش را بخواهی، برایم مهم نیست.
6. Tell a/the story (about)
?Can you tell me the story of how you met your husband
میشود ماجرای آشنایی با همسرت را برایم تعریف کنی؟
.I’m going to tell you a story about a little girl who lived in that house
میخواهم داستان دختری که در آن خانه زندگی میکرد را برایت بگویم.
مطلب خواندنی: معرفی بهترین سریال های سیتکام انگلیسی
7. Tell tall [stories, tales]
.My grandfather used to tell me tall tales about his adventures when he was a sailor
پدربزرگم حکایتهای زیادی از زمان ملوان بودنش برایم تعریف میکرد.
.She’s always telling tall tales, but I never know if she’s serious or not.
او همیشه دارد داستان تعریف میکند، اما من هیچوقت نمیفهمم که جدی میگوید یا شوخی میکند!
8. Tell his/her side of the story
.I want to hear his side of the story before I make a judgment
میخواهم قبل از قضاوت کردن، روایت او را هم از ماجرا بشنوم.
.Tell me your side of the story
ماجرا را از زاویه دید خودت برایم تعریف کن.
9. Tell me what you [think, want, hear, decide]
.Tell me what you think of my new haircut
نظرت را راجع به مدل موی جدیدم بگو.
.Tell me what you want for your birthday
بگو برای تولدت کادو چه میخواهی؟
10. Tell your opinion
.I’m not sure what my opinion is yet, but I’ll tell you when I have one
هنوز مطمئن نییستم که نظرم چیست، اما وقتی فهمیدم حتماً به تو میگویم.
.I think it’s a terrible idea, I’m just telling you my opinion
فکر میکنم ایده خیلی بدی است، البته من فقط دارم نظرم خودم را میگویم.
11. Tell me
.Tell me more about that
در این باره بیشتر برایم بگو.
.Tell me what happened next
به من بگو بعدش چه اتفاقی افتاد؟
?Tell me, are you really happy
بگو ببینم، آیا واقعاً خوشحال هستی؟
12. Tell me when you (are ready, decided)
.Tell me when you’re ready to go
هر وقت آماده رفتن بودی به من بگو.
.Tell me when you’ve decided what you want
هر وقت تصمیم گرفتی چه میخواهی به من بگو.
مطالعه کنید: یادگیری زبان انگلیسی با هوش مصنوعی
13. Don’t tell [him/her, anyone]
.Don’t tell him what I said, he’ll be mad at me
به او نگو چه گفتم، چون اگر بشنود از دستم عصبانی میشود.
.Please don’t tell anyone about this, it’s a secret
تو را به خدا در این باره به کسی چیزی نگو، این یک راز است.
14. Need to tell [a friend, someone] (about)
.I need to tell a friend about this, I can’t keep it a secret any longer
باید این موضوع را با یکی از دوستان در میان بگذارم، دیگر نمیتوانم این راز را درون خود نگه دارم.
.I need to tell someone about what happened, I can’t deal with it on my own
باید به یک نفر بگویم که چه اتفاقی افتاد، دیگر نمیتوانم به تنهایی بارش را به دوش بکشم.
15. Someone should tell him/her that
.Someone should tell him that he’s being a jerk
یک نفر باید به او بگوید که رفتارش خیلی زشت است.
.Someone should tell her that she’s beautiful
یک نفر باید به او بگوید که واقعاً زیباست.
16. Let me tell you all about it
.Let me tell you all about my trip to Paris
بگذار سیر تا پیاز سفرم به پاریس را برایت تعریف کنم.
.Let me tell you all about the time I met the president
بگذار کل ماجرای دیدارم با رئیس جمهور را برایت تعریف کنم.
17. Let me tell you everything
.Let me tell you everything that happened
بگذار هرآنچه اتفاق افتاد را برایت بگویم.
.Let me tell you everything I know about this case
بگذار همه چیزیهایی که در مورد این پرونده میدانم را به تو بگویم.
18. Can’t tell you [when, if, where, what, how]
.I can’t tell you when I’ll be back, it depends on how long the meeting lasts
نمیتوانم بگویم کی برمی گردم، بستگی به این دارد که جلسه چقدر طول میکشد.
.I can’t tell you if I’m going, it depends on how I’m feeling tomorrow
نمیتوانم بگویم میروم یا نه، بسته به حال فردایم دارد.
.I can’t tell you where he is, he’s not here right now
نمیتوانم بگویم او کجاست، اما هرجا هست اینجا نیست.
.I can’t tell you what happened, I don’t remember
نمیتوانم بگویم چه اتفاقی افتاد، چون یادم نمیآید.
.I can’t tell you how to do it, you’ll just have to figure it out for yourself
نمیتوانم به تو بگویم چطور انجامش بدهی، چون خودت باید راهش را پیدا کنی.
19. (please) don’t tell me [you’ve, you’re]
.(Please) don’t tell me you’re quitting your job
لطفاً (تو را به خدا) نگو که تصمیم گرفتی از شغلت استعفا دهی.
.(Please) don’t tell me you’re seeing someone else
(تو را به خدا) نگو که با کس دیگری در ارتباط هستی.
از دست ندهید: انواع اسنک به انگلیسی
20. Told to
.I was told to be here at this hour
به من گفته شده که در این ساعت اینجا باشم.
.He did exactly as he was told
آو دقیقاً همان کاری را کرد که به او گفته بودند.
21. can tell [you’re lying, you’ve made a mistake]
.I can tell you’re lying, your eyes are darting around
من میفهمم که (معلوم است که) داری دروغ میگویی، چون چشمانت مدام دودو میزنند.
.I can tell you made a mistake, the answer is right there in the book
به نظر میرسد که اشتباه کردی، جواب درست داخل کتاب نوشته شده.
22. Can tell the difference (between)
.I can tell the difference between a good car and a bad car
من میتوانم فرق بین ماشین خوب و بد را تشخیص دهم.
.I can tell the difference between a fake and a real painting
من میتوانم فرق بین یک نقاشی اصل و بدلی را تشخیص دهم.
23. Can tell you changed your [hair, glasses]
!I can tell you changed your hair, it looks great
میبینم که مدل موهایت را تغییر دادی، خیلی بهت میآید.
.I can tell you changed your glasses, they look nice on you
میبینم که عینکت را عوض کردهای، به صورتت میآید.
24. You can’t always tell [which, who, what]
.You can’t always tell which one is the real one
هیچوقت دقیقاً معلوم نیست که کدامیک واقعی است.
.You can’t always tell who the guilty party is
همیشه نمیتوان تشخیص داد که طرف مقصر کیست.
.You can’t always tell what the future holds
همیشه نمیتوان آینده را پیش بینی کرد.
25. is not easy to tell
.It’s not easy to tell what he’s thinking
معلوم نیست که او به چه چیزی فکر میکند.
.It’s not easy to tell who’s lying
معلوم نیست که چه کسی دروغ میگوید.
.It’s not easy to tell what happened
گفتن اینکه چه اتفاق افتاد آسان نیست.
کلیک کنید: مهارت نرم چیست؟
26. Tell the [someone/something] apart
.I can’t tell the twins apart
نمیتوانم این دو قلوها را از هم تشخیص دهم!
.I can’t tell the difference between these two cars
نمیتوانم فرق بین دو ماشین را بفهمم.
27. told [someone] off
.My parents told me off for staying out late
والدینم مرا به خاطر بیرون ماندن تا دیورقت تنبیه کردند.
.My teacher told me off for talking in class
معلم مرا به خاطر حرف زدن سر کلاس تنبیه کرد.
28. tell on
.She told on me to the teacher
او پیش معلم چوغولی من را کرد (او پشت سر من پیش معلم حرف زد).
.He told on his brother for stealing his candy
او برادرش را به خاطر دزدین شکلات لو داد.
مطالعه شود: آموزش اعداد ترتیبی انگلیسی
29. [history, legend] tells of a [something]
.History tells of a great battle that was fought here
تاریخ از نبرد سختی سخن میگوید که همینجا اتفاق افتاده.
.Legend tells of a buried treasure that is hidden somewhere in these woods
افسانهها حکایت از گنج پنهانی دارند جایی در این جنگل مخفی شده.
جمعبندی
برای اینکه بتوانید زبان انگلیسی خود را به خوبی تقویت کنید و در مکالمات دچار مشکل نشوید، توصیه میکنیم حتماً با کالوکیشنهای مختلف آشنایی داشته باشید. کالوکیشنهای tell از جمله عبارتهای ترکیبی رایج در زبان انگلیسی هستند که میتوانند کمک زیادی به بهبود مهارتهای گفتای و نوشتاری شما بکنند.