آمورش

100 صفت توصیفی افراد در زبان انگلیسی + صفات ظاهری

برای توصیف افراد و اشیا در زبان انگلیسی روش‌های مختلفی وجود دارد. برای این‌که بتوانید شخصی را در زبان انگلیسی توصیف کنید، باید صفات توصیفی افراد را بلد باشید.

قبلا در مقاله صفت چیست به صورت کلی در مورد تمام صفت‌های زبان انگلیسی صحبت کردیم. صفت‌های توصیفی متداول‌ترین نوع صفت هستند و به اسم یا ضمیر، با توصیف خصوصیات آن، معنی می‌دهند. آن‌ها می‌توانند بگویند چیزی چه اندازه‌ای است، چطور مزه می‌دهد، چه بویی دارد و …. در این مقاله از سری مقالات آکادمی روان با ما همراه باشید تا تمام صفات توصیفی را باهم بررسی کنیم.

صفت توصیفی چیست؟ برخی صفات اندازه را توصیف می‌کنند برخی صفات رایحه و بو را توصیف می‌کنند برخی صفات صدا را توصیف می‌کنند برخی صفات ظاهر را توصیف می‌کنند برخی صفاتی که شخصیت را توصیف می‌کنند برخی از صفاتی که بافت و تاروپود را توصیف می‌کنند صفات توصیفی ظاهری برخی صفات توصیفی شخصیتی مثبت مثال صفات توصیفی افراد در جمله برخی صفات توصیفی شخصیتی منفی 100 صفت توصیفی افراد در زبان انگلیسی همراه با مثال برترین صفات توصیفی دخترانه Descriptors for Physical Beauty Compliments for Mental Ability Positive Personality Traits اصطلاحات مربوط به شخصیت افراد در انگلیسی English idioms of personalities لیست صفات زیبا و جذاب در زبان انگلیسی سخن پایانی

صفت توصیفی چیست؟

فرض کنید می‌خواهید یک شخص یا یک شی را توصیف کنید. برای توصیف ویژگی‌های هر شخص صفات زیادی وجود دارد که قبل از آن اسم قرار می‌گیرد. مثل پسر قد بلند که در انگلیسی می‌شود: tall boy

tall در این‌جا یک صفت توصیفی است که به توصیف ویژگی ظاهری فرد پرداخته است.

برخی صفات اندازه را توصیف می‌کنند

Immense وسیع، بزرگ

She gazed at the immense expanse of the sea.

او به پهنای عظیم دریا خیره شد.

Miniature کوچک، مینیاتوری

He looked like a miniature version of his father.

او شبیه نسخه کوچک پدرش بود.

Petite ریزه اندام، کوچک

She was dark and petite, as all his wives had been.

او مثل همه همسرانش سیاه و ریزه اندام بود.

Pudgy چاق، گوشتالو

The baby’s pudgy little legs

پاهای کوچولو و تپل بچه

مطالعه کنید: تبدیل اسم به صفت در زبان انگلیسی

برخی صفات رایحه و بو را توصیف می‌کنند

Putrid فاسد، متعفن

The putrid smells from the slaughterhouses

بوهای متعفن از کشتارگاه‌ها

Fragrant خوشبو، معطر

She perfumed her bath with fragrant oils.

او حمامش را با روغن‌های خوشبو معطر کرد.

Acrid گس، سوزاننده، زننده

The room was filled with acrid smoke.

اتاق پر از دود تند بود.

Sweet شیرین

She was enjoying the sweet smell of success.

او از بوی شیرین موفقیت لذت می‌برد.

fusty بوگرفته، کفک زده (چیزی یا مکانی که بخاطر کهنگی بوی نامطبوعی می‌دهد)

fusty old houses

خانه‌های قدیمی بوگرفته

stinking زننده، بد و حال بهم زن

stinking garbage cans

سطل زباله‌های بدبو و حال بهم زن

flowery بوی گُلی

I liked her flowery perfume.

من عطر گُلی او را دوست داشتم.

مطلب مفید: نسبت فامیلی و خانوادگی در زبان انگلیسی

برخی صفات صدا را توصیف می‌کنند

Thundering رعدآسا

She heard the sound of the guns thundering in the fog.

او صدای رعدآسای اسلحه را در مه شنید.

Faint خفیف، ضعیف

His voice sounded faint and far away.

صدای او ضعیف بود و از دور به نظر می‌رسید.

Muffled صدای خفه

I could hear muffled voices in the next room.

من می‌توانستم صداهای خفه‌ای از اتاق کناری بشنوم.

Shrill تیز، گوش‌خراش

“That’s not true” she protested in a shrill voice.

“این درست نیست” او با صدایی بلند و تیز اعتراض کرد.

whispering نجواکنان، پچ پچ کنان

She was talking to him in a whispering voice.

او نجواکنان با او صحبت می‌کرد.

Melodic خوش‌آهنگ، ملیح

Their music is very loud and not very melodic.

موسیقیشان خیلی بلند است و زیاد خوش‌آهنگ و دلپذیر نیست.

مطلب مهم: تفاوت صفت با ing و ed چیست؟

برخی صفات ظاهر را توصیف می‌کنند

برخی صفات ظاهر را توصیف می‌کنند

Stunning زیبا، ماه، فوق‌العاده

You look absolutely stunning in that dress.

تو در آن لباس کاملاً ماه شدی.

Muscular ماهیچه‌ای

He is tall, broad and muscular.

او قدبلند، پهن و ماهیچه‌ای است.

Attractive جذاب

He was with an attractive young lady.

او با یک خانم جوان جذاب بود.

Hideous زشت، زننده، ترسناک

She saw a hideous face at the window and screamed.

او چهره‌ی زشت و ترسناکی را در پنجره دید و جیغ کشید.

مطلب مفید: لغات ضروری و مکالمه انگلیسی در باشگاه ورزشی

برخی صفاتی که شخصیت را توصیف می‌کنند

برخی صفاتی که شخصیت را توصیف می‌کنند

Funny بامزه

She is very talented and funny.

او خیلی بااستعداد و بامزه است.

Dependable قابل‌اطمینان

I find him very dependable.

من او را بسیار قابل‌اعتماد میدانم.

Courageous دلیر، باجرات

A courageous foe is better than a cowardly friend.

دشمن شجاع از دوست ترسو بهتر است.

Dishonest دغل‌باز

Never keep company with dishonest persons.

هرگز با افراد دغل‌باز مشارکت نکنید.

مطالعه کنید: آموزش صفات مرکب در زبان انگلیسی

برخی از صفاتی که بافت و تاروپود را توصیف می‌کنند

Rough زبر، خشن

Her hands were rough from hard work.

دستانش به خاطر کار سخت زبر شده بود.

Scaly پولک‌دار، زبر، پوسته‌پوسته

The reptile’s skin is tough and scaly.

پوست خزنده سخت و فلس مانند است.

If your skin becomes red, sore or very scaly, consult your doctor.

اگر پوستت قرمز، زخم یا پوسته‌پوسته و زبر شد با پزشکت مشورت کن.

Bumpy ناهموار

I think we’ve a bumpy road ahead of us.

فکر کنم مسیری پر از ناهمواری پیش رو داشته باشیم.

Smooth نرم

Her skin felt smooth and cool.

پوستش احساس نرمی و خنکی می‌کرد.

مطلب مفید: انواع لباس به انگلیسی

صفات توصیفی ظاهری

قد بلند tall
کوتاه short
خوش تیپ handsome
استخوانی skinny
تپل chubby
باریک‌اندام slim
چاق fat
نوع مو
صاف straight
حالت دار wavy
فرفری curly
بلند long
کوتاه short

The baby’s chubby cheeks

لپ‌های تپل بچه

She is so beautiful. She has wavy brown hair and black eyes which are the most attractive.

او خیلی زیباست. او موهای قهوه‌ای موج‌دار و چشمان مشکی دارد که از همه جذاب‌ترند.

مطالعه کنید: اصطلاحات سینمایی به انگلیسی

برخی صفات توصیفی شخصیتی مثبت

قابل‌اعتماد Reliable باادب Courteous بلندهمت Ambitious
صادق Sincere مشتاق Enthusiastic باهوش Bright
غمخوار sympathetic بخشنده Generous فریبا Charming
مورد اعتماد Trustworthy مفید Helpful دلسوز Compassionate
شوخ Witty وفادار Loyal شجاع Courageous

مثال صفات توصیفی افراد در جمله

Kyle is an affectionate boy. He always wants to hug and kiss everyone.

کایل پسری مهربان و خون‌گرم است. او همیشه می‌خواهد تا بقیه را ببوسد و در آغوش بگیرد.

I used to be an ambitious person. I wanted to have the best car, the best house, the whole thing. Now I don’t feel that way anymore.

من عادت داشتم تا انسانی بلندپرواز باشم. می‌خواستم تا بهترین ماشین، خانه و همه چیز را داشته باشم. اما الان دیگر این‌طور فکر نمی‌کنم.

.My sister is one of the most artistic people I’ve ever met. Her paintings are amazing

خواهرم یکی از هنرمندترین افرادی است که تا به حال دیده‌ام. نقاشی‌هایش بی‌نظیراند.

My grandma was very brave to learn to drive at 55. She took many lessons, but today she goes everywhere by herself.

مادربزرگم برای یادگیری رانندگی در سن 55 سالگی بسیار شجاع بود. او درس‌های زیادی یادگرفت اما الان خودش به تنهایی همه جا می‌رود.

He was such a charismatic leader. Everyone really admires his ability to influence others.

او رهبری جذاب و تاثیرگذار بود. همه توانایی او در تاثیرگذاری روی افراد را تحسین می‌کنند.

I consider myself a clever person. I can learn how to use new software quickly.

من خودم را فردی زرنگ می‌پندارم. من می‌توانم نحوه‌ی کارکردن با دستگاه‌های الکترونیکی را سریع یاد بگیرم.

She was very courageous when she decided to move all the way to New Zealand.

او وقتی که تصمیم گرفت تا این همه راه را به نیوزلند اسباب‌کشی کند، بسیار دلیر بود.

Lucy made the most amazing PowerPoint slides. She is so creative!

لوسی بی‌نظیرترین اسلایدها در پاورپونت را درست کرد. او بسیار خلاق است.

My dad is super easy-going. Nothing makes him mad.

پدرم بسیار فرد آسان‌گیر و بی‌خیالی است. هیچ چیز عصبانی‌اش نمی‌کند.

Tim is such an extrovert! He loves talking to strangers at parties.

تیم یک فرد برون‌گراست. او دوست دارد تا با غریبه‌ها در جشن‌ها صحبت کند.

Riley is so friendly. She is always ready to help others.

ریلی بسیار خون‌گرم و مهربان است. او همیشه آماده‌است تا به دیگران کمک کند.

My grandpa is always cracking jokes. I think he’s so funny.

پدربزرگم همیشه جوک تعریف می‌کند. فکر می‌کنم او بسیار بامزه است.

He donated a good amount of money to the school. He is a very generous man.

او پول زیادی را به مدرسه اهدا کرد. او مرد بخشنده‌ای است.

My friend Sarah has 4 jobs. She is so hard-working!

دوستم، سارا، 4 شغل دارد. او بسیار پرتلاش است.

She comes from an honest and hard-working family.

او از خانواده‌ای صادق و پرتلاش می‌آید.

She got into Harvard Law School. I always knew she was intelligent.

او در دانشگاه حقوق هاروارد قبول شد. من همیشه می‌دانستم که او باهوش بود.

I don’t like going to parties. I am more of an introvert.

من رفتن به جشن‌ها را دوست ندارم. من بیشتر درون‌گرا هستم.

مطالعه کنید: بهترین روش آموزش حروف انگلیسی به کودکان

My husband is a reliable person. If he says he will do something, I’m sure he will.

شوهرم فردی قابل اعتماد است. اگر او بگوید که کاری را انجام می‌دهد، مظمئن هستم که این کار را می‌کند.

John also lost a relative to cancer, so he is very sympathetic about my problem.

جان همچنین یکی از اقوامش را بخاطر سرطان از دست داد. به همین دلیل او هم‌درد و غمخوار مشکل من است.

My grandpa always says that the best part of getting old is that he feels wise.

پدربزرگم همیشه می‌گفت که بهترین بخش پیرشدن، احساس دانایی و عاقلی کردن است.

I’m only trying to be helpful.

.من فقط دارم تلاش می‌کنم تا مفید باشم

He is a joker, a witty man with a sense of fun.

.او یک جوکر است، یک مرد شوخ و بذله‌گو با حس شوخ‌طبعی

مطالعه کنید: چگونه زبان انگلیسی را با ضمیر ناخودآگاه یاد بگیریم؟

برخی صفات توصیفی شخصیتی منفی

حسود Jealous ترسو Coward پرخاشگر Aggressive
بداخلاق Moody متقلب Deceitful متکبر Arrogant
کوته‌فکر Narrow-minded حریص Greedy خسته‌کننده Boring
گستاخ Rude بی‌صبر Impatient بی‌دقت Careless
خودخواه selfish تکانشی(بی‌فکر) Impulsive ظالم Cruel

صفات توصیفی شخصیتی

He was too shy to invite her to prom.

او برای دعوت کردن او به مجلس رقص مدرسه خیلی خجالتی بود.

Hannah is always talking. She’s definitely the most talkative person I know.

حنا همیشه مشغول صحبت کردن است. او مطمئنا وراج‌ترین آدمی است که می‌شناسم.

A deceitful peace is more hurtful than an open war.

.یک صلح متقلبانه بیشتر از یک جنگ نمایان آسیب‌زاست

Jim’s voice became aggressive.

.صدای جیم پرخاشگر شد

He looked at the gold with greedy eyes.

.او با چشمانی حریص به طلا نگاه کرد

Rosa was impulsive and sometimes regretted things she had done.

.رزا بی‌فکر و گاهی‌اوقات از کارهایی که کرده بود پشیمان بود

She was aloof about how she made him feel.

او بخاطر این‌که باعث شد تا او احساس بدی داشته باشد، کناره‌گیر شد.

He was hostile about being fired from his job.

او بسیار از این‌که از کارش اخراج شده بود، عصبانی بود و رفتار خصمانه‌ای داشت.

They were so callous towards their boss when his wife died.

آن‌ها در مواجهه با رئیسشان وقتی که همسرش مرد، بسیار سنگدل و بی‌عاطفه بودند.

Raymond had a nasty habit of lying and cheating.

ریموند عادت کریه و زشت دروغ‌گفتن و تقلب‌کردن را داشت.

People who are cynical usually don’t believe in trust or in love.

افرادی که بدگمان و عیب‌جو هستند معمولا به اعتماد و عشق باور ندارند.

Why are you so jealous of his success?

چرا به موفقیت او بسیار حسودی می‌کنی؟

Kate had seemed moody all morning.

کیت تمام صبح دمدمی و بدخلق به نظر می‌رسید.

His attitude is narrow-minded and insensitive.

نگرش او کوته‌فکرانه و سنگدلانه است.

I did not mean to be rude but I had to leave early.

من نمی‌خواستم بی‌ادب باشم اما باید زود (آن‌جا) را ترک می‌کردم.

How can you be so selfish?

چگونه می‌توانی انقدر خودخواه باشی؟

You are such a coward who betrayed his friends to save himself.

تو آدم ترسویی هستی که به دوستانش خیانت کرد تا خودش را نجات دهد.

He was unbearably arrogant.

او به طور غیرقابل تحملی گستاخ و متکبر است.

My job is incredibly boring, you have to sit on your chair all day!

شغل من بسیار خسته‌کننده است. باید تمام روز روی صندلی‌ات بنشینی!

It was careless of him to leave the door unlocked.

این بی‌دقتی از او بود که در را قفل نکرد.

Sometimes life seems cruel.

بعضی‌اوقات زندگی ظالم به نظر می‌سد.

Cody was impatient to get his paycheck.

کدی برای گرفتن حقوقش بی‌صبر بود.

My dog is so stubborn that he absolutely refuses to walk with a leash.

سگ من بسیار لجباز است و او مطمئنا راه‌رفتن با قلاده را نمی‌پذیرد.

He got defensive when confronted about the missing money.

او وقتی با موضوع پول گمشده مواجهه شد، حالت تدافعی به خود گرفت.

She was vague in her directions.

او در جهت‌گیری‌هایش نامطمئن و مبهم بود.

100 صفت توصیفی افراد در زبان انگلیسی همراه با مثال

پیشتر در مورد تمامی صفات توصیفی با شرح جزئیات آنها آشنا شدید، در جدول زیر با صفت‌های انگلیسی برای توصیف افراد که در انگلیسی بسیار رایج و متداول هستند، آشنا می‌شوید.

مثال معنی صفت

His wise father knows how to handle him.

پدر عاقلش می‌داند که با او چگونه رفتار کند

عاقل Wise
They are uniformly polite, chatty and cheerful with visitors.

آن‌ها با بازدید کنندگان مودب، خوش صحبت و مهربان هستند

پرحرف (خوش صحبت) Chatty
I remember her as a quiet, hard-working and well-spoken girl.

من او را به عنوان یک دختر ساکت، سخت کوش و خوش صحبت به خاطر می‌آورم

زحمتکش Hard-Working
He has a cheerful but quiet character.

او شخصیتی شاد، اما آرام دارد

آرام Quiet
That was a mean and dirty thing to do!

اینکار خیلی بد(پست) و کثیف بود.

بدجنس Mean
I think she’s very friendly.

من فکر میکنم او شخصیتی بسیار دوستانه دارد.

دوستانه Friendly
He is very generous — he often buys things for other people.

او خیلی سخاوتمند است- او اغلب برای دیگران چیزهایی می‌خرد.

سخاوتمند Generous
He’s so funny he always makes me laugh.

او آنقدر با حال است که همیشه من را می‌خنداند.

خنده دار- باحال Funny
He is not clever, but at all events, he works well.

او باهوش نیست، اما در هر حال خوب کار می‌کند.

باهوش Clever
You were always so relaxed and easy-going. It was one of the things I liked about you.

شما همیشه خیلی آرام و راحت بودید. این یکی از مواردی است که من در مورد شما دوست دارم.

آسان گیر- راحت Easy-Going
She understands why I get tired and grumpy.

او می‌فهمد که من چرا خسته و بد اخلاق می‌شم.

بد اخلاق Grumpy
Do you like my dress? Please be honest!

آیا لباس من را دوست داری؟ لطفا رو راست باش

صادق- روراست Honest
He’s poor because he’s lazy.

او فقیر است، چون تنبل است.

تنبل Lazy
He’s so moody – I don’t know why she puts up with him.

او خیلی بی ثبات هست. من نمی‌دونم چرا او تحملش می‌کنه

بی ثبات Moody
Jeans are popular among the young.

شلوار جین در بین جوانان محبوب است.

مشهور- محبوب Popular
The teacher’s voice is very loud; we can all hear it.

صدای معلم آنقدر بلند و رسا است که همه ما می‌توانیم آن را بشنویم.

صداری رسا و بلند Loud
I’m a tidy person.

من یه آدم تمیز هستم.

تمیز Tidy
What’s up – why does everyone look so serious?

چه خبره؟ چرا همه جدی به نظر می‌رسند؟

جدی Serious
She’s very vain about her good looks.

او نسبت به ظاهر خوبش خیلی مغرور است.

مغرور Vain
You’re lucky enough to be different, never change.

شما به اندازه کافی خوش شانس هستید که متفاوت به نظر برسید. هرگز تغییر نکن

خوش شانس Lucky
They are lustrous in colour, supple, light, warm and comfortable to wear.

آنها استایلی با رنگ براق، منعطف، سبک، گرم و راحت را برای پوشیدن دارند.

راحت Comfortable
He had a trendy haircut, an earring and designer stubble.

او یک مدل موی ترند و به روز، یک گوشواره و یک ته ریشی طراحی شده داشت.

به روز – ترند Trendy
She slipped on a figure-hugging black dress and adorned the outfit with a bold selection of costume jewelry.

او یک لباس مشکی چسبان پوشید و لباس را با مجموعه‌ای از جواهرات خاص تزئین کرد.

چسبان Figure-Hugging
A lawyer is a professional man.

یک وکیل در کار خود حرفه‌ای است.

حرفه ای Professional
He was a bold and defiant little boy.

او یک پسربچه جسور و سرکش بود.

جسور Bold
Now, just because it may be a little bit of a feminine color doesn’t mean you’re all girly and whiney.

خب فقط بخاطر یک رنگ زنانه نمی‌توان گفت که همه شما دارای اخلاق دخترانه و غرغرو هستید

دخترانه Girly
The awkward boy I knew had metamorphosed into a tall, confident man.

آن پسر بی دست و پایی که می‌شناختم، به مردی قد بلند و با اعتماد به نفس تبدیل شده بود.

با اعتماد به نفس Confident
His style of singing is rather unique.

سبک آواز خواندن او نسبتا منحصر به فرد است.

خاص Unique
They wear simple clothes and shun modern contrivances.

آنها لباس‌های ساده می‌پوشند و از تدبیرهای مدرن دوری می‌کنند.

ساده Simple
She’s so spunky and spirited.

او خیلی پر دل و جرات و سرزنده است.

سرزنده Spirited
This shirt has the Medusa bandito style surrounded by a gothic-style circle.

این پیراهن دارای سبک باندیتو مدوسا است که در حوزه سبک گوتیک است.

گوتیک- وهم انگیز Gothic
The baby’s so cute.

بچه‌ها خیلی بامزه‌اند.

با مزه Cute
I like your haircut – it’s very chic.

من مدل موهاتو دوست دارم، خیلی شیکه

شیک Chic
Rahmi walked by at exactly ten-thirty, wearing a pink Lacoste shirt and immaculately pressed tan trousers, looking edgy.

راحمی دقیقا ساعت ده و نیم با پیراهن صورتی لاگوست و شلوار برن بی نقصی که پوشیده بود، رد شد و به نظر عصبی می‌آمد

عصبی Edgy
Many coloured people live in the slum near Main Street.

بسیاری از افراد رنگین پوست در محله فقیر نشین نزدیک خیابان اصلی زندگی می‌کنند.

رنگین Coloured
He was a young, good-looking kid, with a Dual Heritage with nervous eyes and gentle moves.

او یک جوان خوش قیافه دو رگه با چشمانی وحشی و حرکات آرام بود.

دو رگه Dual Heritage
Her father is a full-bloodedCherokee.

پدرش یک چریکی اصیل بود.

اصیل Full-Blooded
These groups initially were Latino or black; increasingly, though, they are multiracial.

این گروه‌ها در ابتدا لاتین یا سیاهپوست بودند. با این‌حال آن‌ها عموما چند ملیتی هستند.

چند ملیتی Multiracial
Where Tudor is economical, organic, and disciplined, Stevenson is fussy, distracted, and ambiguous.

در جایی که تودور اقتصادی، طبیعی و منظم است، استیونسون شلوغ، پریشان و مبهم است.

مبهم Ambiguous
She is as tall as her mother.

او مثل مادرش قد بلند است.

قد بلند Tall
He is a tall man but his wife is a short woman.

او یک مرد قد بلنده، ولی همسرش زنی کوتاه قد است.

کوتاه Short
You’re looking slim. Have you lost weight?

شما خیلی لاغر به نظر می‌رسی، آیا وزن کم کرده‌ای؟

لاغر مردنی Skinny
He was short and overweight and generally fairly unattractive.

او کوتاه قد و دارای اضافه وزن بود و به طور کلی جذاب نبود.

چاق Overweight
Brian’s bald head glistened in the blazing sun.

سر کچل برایان در زیر نور درخشان آفتاب می‌درخشید

کچل Bald
His wavy hair was too long and flopped just beneath his brow.

موهای حالت دار او خیلی بلند بود و درست زیر ابروانش ریخته بود.

موی حالت دار Wavy Hair
If you have long curly hair, don’t shave it off.

اگر موهای فرفری بلندی داری، آن‌ها را کوتاه نکن.

مو فر فری Curly Hair
She had black kinky hair.

او موهای مشکی وزداری داشت.

مو و زوزی Kinky Hair
Her thick, black hair shone with lustre.

موهای ضخیم و مشکی او می‌درخشید

ضخیم Thick
She’s tall and thin with light brown hair.

او قد بلند و لاغر با موهای قهوه‌ای روشن بود.

لاغر Thin
Strong core muscles are important for good posture, a healthy back, and a feminine hourglass shape.

عضلات مرکزی قوی برای داشتن وضعیت بدنی خوب، پشتی سالم و کمر ساعت شنی زنانه مهم هستند.

کمر باریک – ساعت شنی Hourglass
I looked up to see a cute, baby-faced boy, his pale blond hair carefully gelled into orderly spikes, smiling at me in a friendly way.

سرم را بلند کردم و پسری با چهره‌ای کودکانه را دیدم که با موهای بلوند روشنش با دقت به صورت من زل زده بود و دوستانه به من لبخند می‌زد.

چهره کودکانه Baby-Faced
He puts grease on his hair to make it shiny.

او روی موهایش را چرب می‌کند تا درخشان به نظر برسد.

درخشان Shiny
I think you’re very brave.

من فکر می‌کنم که شما بسیار شجاع هستید.

شجاع Brave
He’s a stubborn old man.

او یک پیرمرده یک دنده است.

یک دنده Stubborn
She’s very loyal to her friends.

او نسبت به دوستانش بسیار وفادار است.

وفادار Loyal
Bill’s so gullible that you could sell him anything.

بل انقدر زودباور است که شما می‌توانید هر چیزی را به او بگویید.

زودباور Gullible
I think I’ve been very selfish. I’ve been mainly concerned with myself.

فکر می‌کنم خیلی خودخواه بوده‌ام. من اغلب نگران خودم بوده‌ام.

خودخواه Selfish
I eventually became more self-confident as a public speaker.

من در نهایت به عنوان یک سخنران عمومی اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم.

با اعتماد به نفس Self-Confident
He was very respectful at home and obedient to his parents.

او د رخانه بسیار محترم و مطیع والدینش بود.

محترم Respectful
She’s very creative and always coming up with new ideas.

او خیلی خلاق بود و همیشه ایده‌های جدیدی رو می‌کرد.

خلاق Creative
Although she is young, she is very independent.

اگرچه او خیلی جوان است، اما بسیار مستقل می‌باشد.

مستقل Independent
He looked happy and carefree.

او خوشحال و بی‌خیال به نظر می‌رسه.

بیخیال Carefree
You’d speak to your little son; he’s too mischievous.

با پسر کوچیکتون صحبت کنید، او خیلی شیطون است.

شیطون Mischievous
He had grown more daring.

او جسورتر شده بود.

جسور Daring
I didn’t expect him to become a successful writer.

من انتظار نداشتم که او یک نویسنده موفق شود.

موفق Successful
He was cautious when he was riding the bicycle.

او زمان دوچرخه سواری خیلی محتاط بود.

محتاط Cautious
She’s a born leader.

او یک رهبر متولد شده است.

رهبر Leader
She’s terribly bossy and nobody likes her much.

او به طرز وحشتناکی رئیس مابانه است و هیچکس دوسش نداره.

رئیس مابانه Bossy
She was a warm and loving mother.

او مادری خونگرم و دوست داشتنی بود.

دوست داشتنی Loving
Helen’s being very mysterious about her plans.

هلن در مورد نقشه‌هایش خیلی مرموز بود.

مرموز Mysterious
I am hopeful that she will come tomorrow.

من امیدوارم که او فردا بیاید.

امیدوار Hopeful
I was curious to know what would happen next.

کنجکاو بودم که بدانم بعدا چه اتفاقی خواهد افتاد.

کنجکاو Curious

برترین صفات توصیفی دخترانه

اگر به دنبال صفات زیبا برای دختر به انگلیسی هستید تا بتوانید جملاتی زیبا و دلنشین را به او تقدیم کنید، در ادامه این صفات را مشاهده خواهید نمود. البته شایان ذکر است که موارد ذکر شده جز لیست صفت‌های زیبای فارسی نیز هستند و می‌توانید در ترجمه و برگردان متون زیبای خود نیز از این موارد استفاده کنید.

Descriptors for Physical Beauty

توصیف زیبایی‌های فیزیکی دخترانه

Beautiful (زیبا)

Attractive (جذاب)

Alluring (فریبنده)

Fashionable (روی مد)

Lovely (دوست داشتنی)

Elegant (ظریف)

Pretty (قشنگ)

Stunning (خیره کننده)

Gorgeous (جذاب)

Charming (جذاب)

Compliments for Mental Ability

توصیف توانایی‌های ذهنی دخترانه

Astute (زیرک)

Ethical (با اخلاق)

Smart (هوشمندانه)

Reflective (منعکس کننده)

Intelligent (باهوش)

Credible (معتبر)

Resolute (مصمم)

Enlightened (روشن )

Thoughtful(متفکر)

Positive Personality Traits

ویژگی های مثبت شخصیتی

Dynamic (پویا)

Inspiring (الهام بخش)

Meritorious (شایسته)

Brave (شجاع)

Amiable (دوست داشتنی)

Harmonious (هماهنگ)

Artistic (هنری)

Devoted (فداکار)

Ambitious (جاه طلب)

Confident (مطمئن)

اصطلاحات مربوط به شخصیت افراد در انگلیسی English idioms of personalities

Pain in the neck – an irritating, annoying person

معنی: کسی که با کارهایش شما را ناراحت می‌کند و اعصابتان را به هم می‌ریزد، اصطلاحا روی مخ و اعصاب خُردکن، مایه دردسر

Oh, he’s such a pain in the neck! Always just when I’m going home, he gives me some extra work to do.

اُه، او خیلی اعصاب خردکن است! همیشه وقتی که دارم به خانه می‌روم، کارهای بیشتری برای انجام دادن به من می‌دهد.

A people person – an outgoing person who gets along with people really well and is a good listener

معنی: کسی که روابط اجتماعی خوبی با افراد دارد و شنونده‌ی خوبی است، اجتماعی

Tom is enthusiastic and positive and he is a people person.

تام مشتاق و صاف و ساده است و او یک فرد اجتماعی است.

A party animal – someone who likes to attend parties often

معنی: کسی که عاشق مهمانی رفتن است، اصطلاحا خوش‌گذران

Are you going out again tonight? You are such a party animal.

دوباره داری امشب بیرون میری؟ تو خیلی خوش گذرونی!

Cheapskate – a mean person who doesn’t like spending money

معنی: کسی که از خرج کردن پول خوشش نمی‌آید، خسیس

He was always a cheapskate even though he was earning $200,000 a year.

او همیشه یک خسیس بوده هرچند درآمدش در سال 200 هزار دلار بود.

Happy camper – a person who is always happy and satisfied. We often use ‘happy camper’ in the negative.

معنی: فردی که همیشه و در حالتی خوش‌حال و راضی است، اصطلاحا سرخوش. این اصطلاح بیشتر مفهوم منفی دارد و در جملات منفی استفاده می‌شود.

The apartment was much smaller than I expected, and I was not a happy camper.

آپارتمان از چیزی که انتظار داشتم کوچک‌تر بود و من اصلا (از این موضوع) خوش‌حال و راضی نبودم.

Nerd – someone who is very interested in science or technology, particularly in computers

معنی: کسی که عاشق علوم و تکنولوژی است و بیشتر وقت خود را صرف آن می‌کند، اصطلاحا خوره‌ی چیزی بودن

He spends all weekends at his laptop, he is such a nerd.

او همه‌ی آخر هفته‌ها را پای لپ‌تاپش می‌گذراند. او خوره‌ی کامپیوتر است.

Life and soul of the party – someone who is energetic, and good fun during social occasions.

معنی: فردی باانرژی و خوش‌مشرب در مهمانی‌ها، اصطلاحا مجلس گرم‌کن

It was a great night, Jim was life and soul of the party.

شب بسیار خوبی بود. جیم مجلس گرم‌کن خوبی است.

Dipstick – a person who seems to be stupid (very informal)

معنی: آدم احمق، این اصطلاح بسیار غیررسمی است.

I don’t know whether to laugh or be angry at his behavior. What a complete dipstick!

نمی‌دونم به رفتارش بخندم یا از دستش عصبانی شوم. عجب آدم احمقیه!

Down-to-earth – someone who is practical and close to reality, who accepts other people as equals

معنی: فردی آزموده و واقع‌بین، عادل و کارکُن

Despite his wealth, he was a down-to-earth man. He was very generous and had a kind heart.

با وجود ثروتش، او فردی واقع‌بین و کارکن بود. او بسیار بخشنده بود و قلب مهربانی داشت.

Early bird – a person who wakes up, arrives to work, etc. before the usual time

معنی: انسان سحرخیز، کسی که زود از خواب بیدار می‌شود و به مکان‌های مختلف مانند سر کار یا مدرسه زود می‌رسد.

This expression comes from the English proverb “The early bird catches the worm

این اصطلاح از ضرب‌المثل انگلیسی “سحرخیز باش تا کامروا شوی” می‌آید.

Larger than life – someone who is more exciting or interesting than other people

معنی: فردی که نسبت به بقیه‌ی مردم شخصیتی جالب‌تر و هیجان‌انگیزتری دارد، اصطلاحا باحال

All who knew him would agree that his personality was larger than life, he was a joy to be around.

همه‌ی افرادی که او را می‌شناسند با این‌که شخصیتش بسیار باحال بود موافق هستند. بودنش باعث خوش‌حالی بود.

Wimp – a weak person, someone who lacks confidence.

معنی: فردی ضعیف و بی‌اعتماد به نفس، اصطلاحا توسری‌خور و بُزدل

I always avoid confrontations, I am such a wimp.

من همیشه از بحث‌ها و برخوردها خودداری می‌کنم. من خیلی بُزذل هستم.

Golden boy/girl – a winning person that everyone is fond of.

معنی: فردی موفق و مشهور

Ray Wilkins was a golden boy of English football.

رِی ویکینز بازیکن مشهور و موفق فوتبال انگلیسی بود.

Eager beaver – someone who’s always willing to do something.

معنی: کسی که بیش از حد مشتاق چیزی است، اصطلاحا کاسه داغ‌تر از آش بودن

When he was at school, he used to run home, get his homework done, get his football kit, get out and train. A real eager beaver.

وقتی او به مدرسه می‌رفت، عادت داشت تا به خانه بدود، مشق‌هایش را انجام دهد، وسایل فوتبالش را بردارد و سریع به تمرین برود. او واقعا کاسه داغ‌تر آش بود!!

Slave driver – someone who makes other people work really hard

معنی: کارفرمای سخت‌گیر

My boss is such a slave driver, I had to work two weekends in a row.

رئیسم کارفرمای سخت‌گیری است. من مجبور بودم دو آخر هفته را پشت سر هم کار کنم.

مطلب مفید: اصطلاحات انگلیسی خنده دار

Big mouth – someone who is not able to keep a secret

معنی: آدم دهن‌لق

Sarah will tell everybody, she’s such a big mouth. Nothing I tell her is going to be a secret.

سارا به همه خواهد گفت. او بسیار دهن‌لق است. هیچ‌چیزی که به او گفتم قرار نیست راز بمونه!

Cool as a cucumber – someone who doesn’t get upset, excited, or anxious very easily.

معنی: کسی که بسیار خونسرد و ریلکس است و به راحتی عصبانی و ناراحت نمی‌شود.

Don’t worry, Sam’s there. He’s as cool as a cucumber. He’ll handle this problem, no problem at all. Just tell him what you want. He’ll get it sorted.

اصلا نگران نباش! سم اونجاست. او بسیار خونسرد و ریلکس است. او از پس این مشکل بر می‌آید و اصلا موردی نیست. فقط به او بگو که چه میخوای. او برایت جور می‌کند.

Busybody – a person who expresses great interest in other people’s private lives

معنی: آدم فضول، کسی که بسیار به زندگی خصوصی افراد علاقه دارد.

My next-door neighbor is a real busybody.

همسایه‌ی بغلی من یک فضول به تمام معناست.

Scrooge – a miserable person who hates spending money, This expression comes from a character in “A Christmas Carol” novel by Charles Dickens.

معنی: فردی بسیار خسیس که از خرج‌کردن پول خوشش نمی‌آید، این اصطلاح توسط شخصیتی در رمان the Christmas Carol توسط چارلز دیکنز معروف شد.

My last boss was a real Scrooge, for years we never received a Christmas bonus.

رئیس قبلی‌ام یک خسیس به تمام معنا بود. برای سالیان سال ما هرگز پاداش کریسمس دریافت نکردیم.

Daydreamer – someone who is having dreamlike thoughts when they should be focusing on the present

معنی: فردی خیال‌باف

I’ve always been a bit of a daydreamer in school.

من همیشه در مدرسه فردی خیال‌باف بوده‌ام.

Skiver – someone who is absent from school or work without a good reason

معنی: کسی که بدون دلیل موجه و قابل قبول در مدرسه یا محل کار حاضر نمی‌شود، اصطلاحا رفتن به جایی را می‌پیچانند.

He didn’t bother to turn up for work on Monday, he is a skiver.

او به خودش زحمت حاضرشدن سر کار در روز دوشنبه را نداد. خوب (کار )را می‌پیچاند.

Clock-watcher – someone who has no interest in the current activity, and keeps watching the time

معنی: کسی که علاقه‌ای که به کاری که دارد انجام می‌دهد ندارد و مدام نگاهش به ساعت است، اصطلاحا کسی که لحظه‌شماری می‌کند تا چیزی تمام شود.

I hate to be a clock-watcher, but I can’t wait to get out of here.

من از این‌که مدام نگاهم به ساعت باشد متنفرم اما برای بیرون رفتن از اینجا لحظه‌شماری می‌کنم.

Creep – a nasty person, someone who is trying to impress higher authority

معنی: فردی بدجنس و آب‌زیرکاه، خودشیرین

What a creep this guy is.

چه آدم خودشیرینی است!

Laid-back – a relaxed person who doesn’t get stressed or upset easily

معنی: فردی بسیار خونسرد و ریلکس

Our managing editor was a laid-back person but he’s recently begun snapping at the employees.

مدیر ویراستاری ما فرد خونسردی بود اما اخیرا سر کارمندان با عصبانیت داد می‌زند.

Have a screw loose – someone who is slightly mad or eccentric

معنی: فردی عجیب و غریب، کمی دیوانه

Jane’s aunt obviously had a screw loose, just by the way she spoke.

عمه‌ی جین جوری که صحبت می‌کرد، عجیب و غریب به نظر می‌رسید.

Full of yourself– someone who is too pleased with themselves

معنی: فردی متکبر و از خود متشکر، خودپسند

Jack was always full of himself and liked to pick on his friends.

جک همیشه خودپسند بود و دوست داشت برای دوستانش قلدری کند.

Bossyboots – someone who likes to dominate other people and often tells them what to do

معنی: کسی که همیشه دوست دارد به افراد امر و نهی کند و کنترل هرچیزی را به دست بگیرد، این اصطلاح مفهوم منفی دارد.

She is a bit of a bossyboots and always wants to get things perfect.

او فردی امر و نهی کُن است و همیشه دوست دارد همه‌چیز عالی باشد.

Lamebrain – a foolish person, a slow thinker (very informal)

معنی: فردی بسیار احمق و کُودن، کندذهن، این اصطلاح بسیار غیر رسمی است.

The lamebrains in the marketing department continually make mistakes.

کودن‌هایی که در بخش فروش کار می‌کنند مدام اشتباه می‌کنند.

Moaning Minnie – a person who complains a lot about insignificant things.

معنی: فردی غرغرو

Oh, stop being a Moaning Minnie! Just concentrate on your homework.

اُه طفا اینقدر غرغرو نباش! فقط روی تکالیفت تمرکز کن.

Smart cookie – somebody who has a strong personality or who is quite smart.

معنی: فردی باهوش، کسی که داری شخصیتی قوی است.

Katie is such a smart cookie, she can make any project a success.

کتی بسیار باهوش است. او می‌تواند هر پروژه‌ای را به موفقیت تبدیل کند.

Wet blanket – a person who ruins other people’s fun by staying pessimistic and complaining all the time.

معنی: اصطلاحا ضدحال، کسی که خوشی و برنامه‌های دیگران را خراب می‌کند.

Katie is so negative about everything, she is such a wet blanket.

کتی نسبت به همه‌چیز بدبین است. خیلی آدم ضدحالی است.

Chatterbox – a person who talks a lot

معنی: آدم وراج، اصطلاحا روده‌دراز

My son always gets detentions in school for talking in class, he is such a chatterbox.

پسرم همیشه بخاطر وراجی و پرحرفی سر کلاس، توبیخ می‌شود.

Crank – a person whose behavior or way of life is regarded as strange. We can also say an oddball/fish/bird or a weirdo (very informal).

معنی: فردی خرافاتی و عجیب و غریب، کسی که ایده‌ها و سبک زندگی عجیب و غریبی دارد.

Peter never eats green vegetables, he thinks they make him sleepy. He is such a crank!

پیتر هیچ‌موقع سبزیجات سبزرنگ مصرف نمی‌کند چون فکر می‌کند که آن‌ها باعث خواب‌آلودگی‌اش می‌شوند. او خیلی عجیب و غریب است.

Rolling stone – a person who moves from place to place, job to job, without staying anywhere long

معنی: کسی که آرام و قرار ندارد و مدام از مکانی به مکانی دیگر می‌رود یا از شغلی به شغل دیگر تغییر شغل می‌دهد، کسی که مدام از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر می‌پرد.

My brother was a rolling stone until he met his wife.

برادرم آرام و قرار نداشت تا زمانی که همسرش را دید.

Rough diamond – someone who seems impolite or is not well-educated, but who has a kind heart and good character.

معنی: کسی که ظاهرا خشک، خشن و بی‌ادب به نظر می‌رسد اما قلبی مهربان و شخصیت خوبی دارد.

Mike may be a rough diamond, but he is kind and always willing to help.

مایک ممکن است خشک و خشن به نظر برسد اما مهربان است و همیشه برای کمک کردن آماده است.

Cold fish – someone who has very little emotions, who is regarded as hard-hearted and unfeeling

معنی: سنگدل، کسی که بی‌احساس است یا نسبت به همه‌چیز بی‌تفاوت است.

مطلب پیشنهادی: 8 گام مهم دو زبانه شدن کودک

John said nothing at all when I told him about my problems. He is a cold fish.

زمانی که در مورد مشکلم به جان گفتم اصلا هیچ‌چیزی نگفت. او خیلی سنگدل است.

Dark horse – someone who has greater abilities than he shows or than other people are aware of

معنی: فردی که در مورد استعدادها و توانایی‌هایش با کسی صحبت نمی‌کند اما در آخر همه‌ را با نتایج درخشانش سورپرایز می‌کند.

I didn’t know Nick could play the guitar so well. He is a real dark horse!

من نمی‌دانستم که نیک می‌تواند به خوبی گیتار بزند. او واقعا همه‌ را سورپرایز کرد!

Lone wolf – someone who prefers his own company and does not like socializing. We can also say a lone bird.

معنی: کسی که تنهایی را به مصاحبت با افراد ترجیح می‌دهد، اصطلاحا یک عقاب تنها یا یک گرگ تنها

Jack became a real lone wolf since his wife passed away last year. He never goes out.

جک از سال پیش که همسرش فوت کرد، به یک گرگ تنها تبدیل شده است. او هیچ‌وقت بیرون نمی‌رود.

لیست صفات زیبا و جذاب در زبان انگلیسی

ممکن است در نگارش برخی موارد نیاز به لیستی از صفت‌های زیبا و دلربا برای تعریف و تمجید از طرف مقابل نیاز پیدا کرده باشید. ما در اینجا تعدادی از پر کاربردترین انواع این نوع صفت‎ها آماده کرده‌ایم. در ادامه لیست صفت‌های زیبا که از جمله صفات توصیفی در انگلیسی نیز محسوب می‌شود را مشاهده خواهید نمود:

Aesthetic
alluring
amazing
angelic
appealing
astonishing
athletic
attractive
becoming
beguiling
bewitching
blooming
bonny
breathtaking
brilliant
captivating
celestial
challenging
charismatic
charming
chic
classy
confident
curvy
cute
dainty
dapper
darling
dashing
dazzling
debonair
decorative
delectable
delicate
delightful
different
divine
doll
dreamboat
dreamlike
dreamy
dressy
effulgent
elaborate
elegant
enchanting
engaging
enticing
excellent
exceptional
exquisite
eye-catching
fabulous
fair
fancy
fantastic
fascinating
fetching
fine
flashy
fly
foxy
generous
glam
glamorous
glorious
glossy
glowing
goddess
good-looking
gorgeous
graceful
grand
groomed
handsome
healthy
heavenly
hunky
hypnotic
ineffable
interesting
inviting
inviting
irresistible
kind
knockout
lavish
lovely
luscious
magnetic
magnificent
majestic
marvelous
mesmeric
motherly
muscular
natty
nice
opulent
overwhelming
perfect
pleasing
polished
posh
pretty
prim
pure
radiant
ravishing
refined
resplendent
ritzy
riveting
robust
scrumptious
sensuous
seraphic
shapely
sharp
shiny
sleek
slick
slim
smart
smoking
snappy
snazzy
spectacular
spiffy
splendid
statuesque
strong
stunning
stylish
suave
sublime
superb
swanky
sweet
swell
swish
tantalizing
tempting
tender
trendy
unique
voluptuous
wonderful
wonderous

سخن پایانی

در این مطلب تمام صفات توصیفی را همراه با مثال آوردیم. پس از مطالعه‌ی کامل این صفات خواهید توانست اشخاص را با صفات ظاهری و اخلاقی توصیف کنید. اگر سوالی در رابطه با صفات توصیفی دارید، آن را در بخش کامنت‌ها یا از طریق شماره واتساپ ارائه شده، با ما در میان بگذارید.

دروس مرتبط با صفت‌های انگلیسی:

ترتیب صفات در زبان انگلیسی چگونه است؟

آموزش ضمایر ملکی و صفات ملکی انگلیسی

گرامر صفات تفضیلی و عالی انگلیسی

انواع صفات شمارشی (Quantifier) در انگلیسی

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا