آمورش

زوری و اجباری به انگلیسی، روش استفاده و عبارات بهتر (با ترجمه و مثال)

زوری، اجباری و الزامی به انگلیسی می شود Mandatory (مِندِتری) البته OBLIGATORY و Forcefully هم استفاده می شوند و چند کلمه دیگر! در این مطلب نکات جالبی ارائه می دهیم از مثالهای آنها در جملات تا نکات گرامری و هر چیزی که باید بدانید.

  • نوع کلمه: صفت (adgective)
  • تلفظ: man·da·to·ry | ˈman-də-ˌtȯr-ē

تعریف واژه Mandatory در انگلیسی در نقش صفت

1- Required by a law or rule : OBLIGATORY الزام قانونی: دستور لازم الاجرا

مثال:

  • the mandatory retirement age سن بازنشستگی اجباری

2- Of, by, relating to, or holding a League of Nations mandate توسط، مربوط به، و یا داشتن مجوز لیگ ملل

می خوای کل این سایت توی جیبت باشه؟ توی اپلیکیشن آموزشی چرب زبان، هرررر زبانی رو جوری یاد میگیری که تو هیچ کلاس آموزشی یا پک دیگه ای نه دیدی نه شنیدی! در کمترین زمان زبان مدنظرتو مثل بلبل حرف بزن!

گرامر رو یک بار برای همیشه یاد بگیر: آموزش صفر تا صد گرامر با 16 ویدیو و یک PDF

Mandatory (دستور، مجوز)

  • نوع کلمه: اسم (noun)
  • اسم جمع: mandatories (دستورها)

تعریف واژه Mandatory در انگلیسی در نقش اسم

1- One given a mandate: especially : a nation holding a mandate from the League of Nations کسی یا چیزی که امتیازی به او داده شده. به خصوص: یک کشور دارای مجوز لیگ ملل

مترادف ها و متضادها

صفت های مترادف mandatory کلمات زیر هستند:

  • compulsory (الزامی)
  • forced (اجباری)
  • imperative (دستوری)
  • incumbent (ناگزیر)
  • involuntary (جبری)
  • necessary (لازم)
  • nonelective (زوری)
  • obligatory (اجباری)
  • peremptory (واجب الاجرا)
  • required (ضروری)

صفت های متضاد mandatory شامل کلمات زیر می شوند:

  • elective (انتخابی)
  • optional (گزینشی)
  • voluntary (اختیاری)

آیا می دانستید؟

چیزی که اجباری یا mandatory است، نتیجه یک ابلاغ یا دستوری است که معمولا به شکل قانون، حکم یا مقررات در می آید. امروزه در اخبار قوانین زیادی را می شنویم، قوانینی مثل بستن اجباری کمربند ایمنی، بازرسی اجباری برای صنایع، مجازات های اجباری زندان برای جنایات خشونت آمیز. اما قانون بازنشستگی اجباری در سن 65 سالگی، که قبلا رایج بود، در حال حاضر در بسیاری کشورها اجباری نیست.

از دست ندین: 50 اصطلاح کاربردی در زبان انگلیسی

مثال هایی از کاربرد صفت mandatory در جملات

  • Parents object to the mandatory nature of the shots—and the fact that their child’s access to education hinges on compliance with the immunization regulations. والدین به ارسال عکس اجباری و این مورد که دسترسی فرزندشان به آموزش باید بر اساس مقررات واکسیناسیون آنها انجام شود، اعتراض کردند
  • In a move some are calling a “backdoor draft,” the Pentagon has announced it will issue mandatory recalls to more than 5,600 Army troops for deployment to Iraq and Afghanistan. در اقدامی، برخی از آنها اصطلاح «درب پشتی» را بکار بردند، پنتاگون اعلام کرد که این امر منجر به فراخوان اجباری بیش از 5600 نیروی ارتش برای استقرار در عراق و افغانستان می شود
  • At the same time, the 1987 repeal of the Fairness Doctrine, which ended mandatory balanced coverage of politics, gave birth to talk radio, and the television universe splintered between the old networks and the new culture of cable gladiators in which opinion was more entertaining than information and cheaper to produce as well. با این وجود، سال 1987 با لغو دکترین عدالت، که پوشش رسانه ای متعادل اجباری از سیاست را به پایان رساند، به پخش برنامه های جهانی رادیو و تلویزیون که از شبکه های قدیمی و فرهنگ جدید گلادیاتورها جدا شده بود، پرداخت. این کار از صرفا دادن اطلاعات، سرگرم کننده تر بود و تولید ارزان تری هم داشت
  • In August, Navy Secretary Carlos Del Toro announced that Covid vaccination would be mandatory for all service members who hadn’t been granted an exemption, with potential penalties for refusal including dishonorable discharge. در ماه آگوست، کارلوس دل تورو، وزیر نیروی دریایی، اعلام کرد که واکسیناسیون کووید برای همه اعضای کارکنان آنها که معافیت نداشته اند، اجباری است و در صورت عدم اجرا، مجازات هایی مانند بیرون کردن، عزل کردن یا بی خوابی برای آنها در نظر گرفته می شود
  • But breaking down the food isn’t mandatory, said Grossman. گروسمن گفت: اما جداسازی غذا اجباری نیست
  • This new, extra day of training is mandatory for San Diego police. یک روز اضافی برای آموزش پلیس سن دیگو اجباری است
  • Disclosure of Scope 3 emissions would be mandatory only if output of those greenhouse gasses is material, or significant to investors, or if companies outline specific targets for them. فقط در صورتی که خروجی گازهای گلخانه ای موضوع مورد توجه سرمایه گذاران باشد، یا شرکت ها اهداف خاصی را برای آن ارائه دهند، ارزیابی اسکوپ سه در انتشار گازهای گلخانه ای اجباری است
  • Expletives are optional; green-eyed envy is mandatory. آوردن کلمات اضافی یا گفتن ناسزا در جمله، اختیاری است، غبطه خوردن یک امر اجباری است

بسیار کاربردی: 100 روش تعریف کردن از کسی در انگلیسی

مثال هایی از کاربرد اسم mandatory در جملات

  • California made reprocessing of food waste mandatory this year. امسال کالیفرنیا بازیافت زباله های مواد غذایی را به صورت یک اجبار درآورده است
  • Neither does the 2004 federal law that made special education mandatory, the Individuals with Disabilities Education Act, or IDEA. قانون فدرال 2004 که آموزش ویژه را اجبار می کند، افراد دارای معلولیت چند گانه (IDEA) را شامل نمی شود
  • Also, Californians who are fully vaccinated for COVID-19 will be able to stop wearing face masks in most situations, unless a business or venue decides to keep mask-wearing mandatory. بعلاوه، مردم کالیفرنیا که به طور کامل از کووید 19 واکسینه شده اند، می توانند در برخی از مکان ها ماسک نزنند، ولی در صورتی که یک تصمیم جهانی در این رابطه گرفته شود، آنها نیز ملزم به استفاده از ماسک هستند
  • The death of Cecil, who would have turned 33 on Saturday, made protective netting above the glass mandatory in the NHL and commonplace at rinks around the world. مرگ سی سیل، که در روز شنبه 33 ساله می شد، باعث شد که یک شبکه حفاظتی بالاتر از دوربین های مورد نیاز در NHL و رایج در سراسر جهان ساخته شود
  • The Shift Project showed that at 34 French universities, less than one-quarter of degree programs offered any courses in climate and energy issues, and most of those did not make such a class mandatory. پروژه تغییر نشان داد که در 34 دانشگاه فرانسوی، کمتر از یک چهارم برنامه ها، دوره های مربوط به مسائل آب و هوا و انرژی را ارائه می دهند و اکثر آنها این کلاس ها را اجباری نکرده اند

حتما بخوانید: بهترین جملات انگلیسی برای شروع راحت مکالمه

واژه های جایگزین مشابه

واژه جایگزین

معنی

Obligatory

اجباری

The definition of obligatory is necessary, required or expected as a result of law or social custom.

معنی این کلمه یعنی ضروری و لازم که از یک قانون یا رسم اجتماعی انتظار می رود.

Forced

الزامی

Obtained forcefully, not naturally

زوری نه به طور انتخابی

Exigent

تحمیلی

The definition of exigent is pressing, demanding or urgent.

معنی این کلمه یعنی زوری، دشوار، فوری

Compulsory

اجباری

Obligatory; required

لازم، ضروری

Impelling

زوری

Obligatory

لازم

Compelling

جذاب، الزام آور

The definition of compelling is someone or something extremely attractive or interesting.

معنی این کلمه یعنی کسی یا چیزی که به شدت جذاب یا جالب است.

Optional (antonym)

اختیاری (متضاد)

The definition of optional is available, but not required.

معنی این کلمه یعنی در دسترس، در اختیار نه اجباری

Necessary

لازم

Logically inevitable

یک الزام به صورت منطقی: ناگزیر

Coercive

اجباری، قهرآمیز

Of coercion or tending to coerce

اجباری یا قهری، از روی اجبار و اکراه

Commendatory

فرمانی

(Obsolete) mandatory

(غیر کاربردی)، اجباری

در کنار این مطلب بخوانید: چگونه افراد مختلف را در زبان انگلیسی صدا بزنیم؟

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا